28-05-2014، 0:54
مرد من نه با اسب سفید می آید نه با بنز سیاه !
مرد من با دو پای خودش می آید
مرد من نه با حسابی پر و نه با شرکتی در فلان جای شهر ؛
که با غرور و مردانگی اش می آید !
مرد من آنقدرها هم رویایی نیست
یک آدم ساده که از قامتش میتوان مغرور شد
که میشود خستگی هایش را فهمید
که چشمهایش حرفی جز برای من ندارد
باید زن باشی تا بفهمی حتی وقتی یک شاخه گل از دست مردی میرسد
که دستانش جز برای تو نیست ، چه عشقی دارد...
هزار کادوی گران قیمت پیشکش !
باید زن باشی تا ببینی همان دستها فراتر است از آن ،
دست محکم ؛ امن است...
اطمینان دارد...
مرد من ، مرد می آید