پسر: برو دیگه تمومه دیگه نمی خوامت
دختر: عشقم من بدون تو به خدا میمیرم چرا نمی فهمی
پسر: دیگه ازت خسته شدم عشقت برام تکراری شده
و تلفن قطع شد.
دختر خیلی افسرده و ناراحت میره تو اتاقش
چشمش می افته به مانیتور کامپیوتر عکس عشقشو میبینه اشک تو چشاش حلقه می زنه
اهنگ مورد علاقه ی عشقشو می زاره و
گوش میده دیگه اشکاش تاب نمی یارن و می ریزن
دختر احساس می کرد یه تیکه از وجودش رو از دست داده.
اون شب دختر خوابش نبرد به پسر پیام داد
الان که این پیام رو می خونی جسمم باهات غریبه شده ولی دلم همیشه دوست داره
به امید بیداری جسم ها خداحافظ برای همیشه
به طرف پنجره ی اتاقش میره ساعت ۳:۱۵ بود که در سکوت و تاریکی خودش رو از پنجره به پایین پرت کرد
دختر برای همیشه تو تنهایی مرد
صبح مادره دختر طبق عادت رفت دخترش رو بیدار کنه ولی دختر رو ندید
تلفن همراه دختر که مدام و پیاپی زنگ می خورد توجه ش رو جلب کرد پسری مدام به او
زنگ میزد چشم مادر دختر به پیامی افتاد که همون پسر فرستاده بود :
عزیزم عشقم به خدا شوخی کردم هنوز دوست دارم مثل همیشه عاشقتم
خواهش میکنم یه فرصت بهم بده
مادر دختر به طرف پنجره ی اتاق رفت پنجره کاملا باز بود
به بیرون نگاه کرد و چیزی رو که میدید باور نمی کرد
کیلیپس دختر به بند لباس همسایه گیر کرده بود
اری او هنوز زنده بود
یعنی نامرده کسی بخونه ,سپاس و نظر نده
دختر: عشقم من بدون تو به خدا میمیرم چرا نمی فهمی
پسر: دیگه ازت خسته شدم عشقت برام تکراری شده
و تلفن قطع شد.
دختر خیلی افسرده و ناراحت میره تو اتاقش
چشمش می افته به مانیتور کامپیوتر عکس عشقشو میبینه اشک تو چشاش حلقه می زنه
اهنگ مورد علاقه ی عشقشو می زاره و
گوش میده دیگه اشکاش تاب نمی یارن و می ریزن
دختر احساس می کرد یه تیکه از وجودش رو از دست داده.
اون شب دختر خوابش نبرد به پسر پیام داد
الان که این پیام رو می خونی جسمم باهات غریبه شده ولی دلم همیشه دوست داره
به امید بیداری جسم ها خداحافظ برای همیشه
به طرف پنجره ی اتاقش میره ساعت ۳:۱۵ بود که در سکوت و تاریکی خودش رو از پنجره به پایین پرت کرد
دختر برای همیشه تو تنهایی مرد
صبح مادره دختر طبق عادت رفت دخترش رو بیدار کنه ولی دختر رو ندید
تلفن همراه دختر که مدام و پیاپی زنگ می خورد توجه ش رو جلب کرد پسری مدام به او
زنگ میزد چشم مادر دختر به پیامی افتاد که همون پسر فرستاده بود :
عزیزم عشقم به خدا شوخی کردم هنوز دوست دارم مثل همیشه عاشقتم
خواهش میکنم یه فرصت بهم بده
مادر دختر به طرف پنجره ی اتاق رفت پنجره کاملا باز بود
به بیرون نگاه کرد و چیزی رو که میدید باور نمی کرد
کیلیپس دختر به بند لباس همسایه گیر کرده بود
اری او هنوز زنده بود
یعنی نامرده کسی بخونه ,سپاس و نظر نده