امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زندگـی نـآمـه شکسپیـر !

#1
به همان درجه که سعدی، حافظ و فردوسی مظهر تفکر و زبان و ادبیات ایرانیان هستند و گفته‌های آنان زبانزد خاص و عام است، شکسپیر هم در تمدن انگلستان مقامی بسیار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکیل انجمن‌های مخصوص برای قرائت نمایشنامه‌های او، دسته‌های سیار یا ثابت هنر پیشگان حرفه‌ای یا تفننی به نام "گروه شکسپیر" و همچنین تصاویر و مجسمه‌های متعدد از او و بازیگران نمایشنامه‌های او، نامگذاری خیابانها، خانه‌ها و حتی میکده‌ها به نام او کاملاً مشهود و محقق است. حتی جملات و گفته‌های او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفتگوهای روزمره به گوش می‌‌رسد، بدون این که گوینده یا شنونده از منبع حقیقی آن آگاه باشد.
زندگی نامه:
در اوایل قرن شانزدهم میلادی در دهکده‌ای نزدیک شهر استرتفورد در ایالت واریک انگلستان زارعی موسوم به ریچارد شکسپیر زندگی می‌‌کرد. یکی از پسران او به نام "جان" در حدود سال ۱۵۵۱ به شهر استرتفورد آمد و در آنجا به شغل پوست فروشی پرداخت و "ماری آردن" دختر یک کشاورز ثروتمند را به همسری برگزید. ماری در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ پسری به دنیا آورد و نامش را "ویلیام" گذاشت. این کودک به تدریج پسری فعال، شوخ و شیطان شد، به مدرسه رفت و مقداری لاتین و یونانی فرا گرفت. ولی به علت کسادی شغل پدرش ناچار شد برای امرار معاش، مدرسه را ترک کند و شغلی برای خود برگزیند. برخی می‌گویند اول شاگرد قصاب شد و چون از دوران نوجوانی به قدری به ادبیات دلبستگی داشت که معاصرین او نقل کرده‌اند، در موقع کشتن گوساله خطابه می‌‌سرود و شعر می‌‌گفت.
در سال ۱۵۸۲ موقعی که هجده ساله بود، دلباخته دختری بیست و پنج ساله به نام "آن هثوی" از دهکده مجاور شد و با یکدیگر عروسی کردند و به زودی صاحب سه فرزند شدند. از آن زمان زندگی پر حادثه شکسپیر آغاز شد و به قدری تحت تأثیر هنرپیشگان و هنر نمایی آنان قرار گرفت که تنها به لندن رفت تا موفقیت بیشتری کسب کند و بعداً بتواند زندگی مرفه تری برای خانواده خود فراهم نماید.
پس از ورود به لندن به سراغ تماشاخانه‌های مختلف رفت و در آنجا به حفاظت اسبهای مشتریان مشغول شد ولی کم کم به درون تماشاخانه راه یافت و به تصحیح نمایشنامه‌های ناتمام پرداخت و کمی بعد روی صحنه تئاتر آمد و نقشهایی را ایفا کرد. بعدا وظایف دیگر پشت صحنه را به عهده گرفت. این تجارب گرانبها برای او بسیار مورد استفاده واقع شد و چنان با مهارت کارهایش را پیگیری کرد که حسادت هم قطاران را برانگیخت.
در آن دوره هنرپیشگی و نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای محترم و محبوب تلقی نمی‌شد و طبقه متوسط که تحت تأثیر تلقینات مذهبی قرار داشتند، آن را مخالف شئون خویش می‌‌دانستند. تنها طبقه اعیان و طبقات فقیر بودند که به نمایش و تماشاخانه علاقه نشان می‌‌دادند.
در آن زمان بود که شکسپیر قطعات منظومی سرود که باعث شهرت او شد و در سال ۱۵۹۴ دو نمایش کمدی در حضور ملکه الیزابت اول در قصر گوینویچ بازی کرد و در ۱۵۹۷ اولین کمدی خود را به نام "تقلای بی فایده عشق" در حضور ملکه نمایش داد و از آن به بعد نمایشنامه‌های او مرتباً تحت حمایت ملکه به صحنه تئاتر می‌‌آمد.
الیزابت در سال ۱۶۰۳ زندگی را بدرود گفت، ولی تغییر خاندان سلطنتی باعث تغییر رویه‌ای نسبت به شکسپیر نشد. جیمز اول به شکسپیر و بازیگرانش اجازه رسمی برای نمایش اعطا کرد. نمایشنامه‌های او در تماشاخانه "گلوب" که در ساحل جنوبی رود تیمز قرار داشت، بازی می‌‌شد. بهترین نمایشنامه‌های شکسپیر درهمین تماشاخانه گلوب به اجرا درآمد. هرشب شمار زیادی از زنان و مردان آن روزگار به این تماشاخانه می‌‌آمدند تا شاهد اجرای آثار شکسپیر توسط گروه پر آوازه " لرد چیمبرلین" باشند. اهتزاز پرچمی بر بام این تماشاخانه نشان آن بود که تا لحظاتی دیگر اجرای نمایش آغاز خواهد شد. در تمام این سالها خود شکسپیر با تلاشی خستگی ناپذیر - چه در مقام نویسنده و چه به عنوان بازیگر- کار می‌‌کرد. این گروه، علاوه بر آثار شکسپیر، نمایشنامه‌هایی از سایر نویسندگان و از جمله آثار "کریستوفر مارلو" ی گمشده و نویسنده نو پای دیگر به نام "جن جانسن" را نیز به اجرا در می‌‌آورند، اما احتمالاً آثار استاد "ویلیام شکسپیر" بود که بیشترین تعداد تماشاگران را به آن تماشاخانه می‌‌کشید.
این تماشاخانه به صورت مربع مستطیل دو طبقه‌ای ساخته شده بود، که مسقف بود ولی خود صحنه از اطراف دیواری نداشت و تقریباً در وسط به صورت سکویی ساخته شده بود و به ساختمان دو طبقه‌ای منتهی می‌‌گشت که از قسمت فوقانی آن اغلب به جای ایوان استفاده می‌‌شد.
شکسپیر بزودی موفقیت مادی و معنوی به دست آورد و سرانجام در مالکیت تماشاخانه سهیم شد. این تماشاخانه در سال ۱۶۱۳ در ضمن بازی نمایشنامه "هانری هشتم" سوخت و سال بعد بار دیگر افتتاح شد، که آن زمان دیگر شکسپیر حضور نداشت، چون با ثروت سرشار خود به شهر خویش برگشته بود. احتمالاً شکسپیر در سال ۱۶۱۰ یعنی در ۴۶ سالگی دست از کار کشید و به استرتفرد بازگشت، تا درآنجا از هیاهوی زندگی در شهر لندن دور باشد. چرا که حالا دیگر کم و بیش آنچه را که در همه آن سالها در جستجویش بود به دست آورده بود. نمایش نامه‌هایی که در این دوره از زندگیش نوشته " زمستان" و " توفان" هستند که اولین بار در سال ۱۶۱۱ به اجرا در آمدند. در آوریل سال ۱۶۱۶ شکسپیر چشم از جهان بست و گنجینه بی نظیر ادبی خود را برای هموطنان خود و تمام مردم دنیا بجا گذاشت. آرمگاه او در کلیسای شهر استرتفورد قرار دارد و خانه مسکونی او با وضع اولیه خود همیشه زیارتگاه علاقمندان به ادبیات بوده و هر سال در آن شهر جشنی به یاد این مرد بزرگ برپا می‌گردد.
مجموعه آثار:
با توجه به تعداد نمایشنامه‌هایی که هر ساله از شکسپیر به صحنه می‌آمد، می‌توان این طور نتیجه گرفت که او آنها را بسیار سریع می‌نوشته‌است. مثلاً گفته شده او فقط دو هفته وقت صرف نوشتن نمایشنامه "زنان سر خوش وینزر" (که در سال ۱۶۰۱ اجرا شد) کرده است. البته این بسیار هیجان آور است که شکسپیر را در حالتی شبیه به آنچه در این نقاشی می‌بینیم، در ذهن مجسم می‌کنیم، که تنها با تخیلات و الهامات خود در یک اتاق زیر شیروانی کوچک نشسته است و با شتاب چیز می‌نویسد، اما واقعیت غیر از این بود. آن طور که گفته می‌شود شکسپیر بیشتر نمایشنامه هایش را دراتاق کوچکی در انتهای ساختمان تماشاخانه می‌نوشته است. به احتمال زیاد شکل فشرده‌ای از نمایشنامه را از طرح داستان گرفته تا شخصیتها و سایر عناصر نمایشی، با شتاب به روی کاغذ می‌‌آورده... بعد آن را کمی می‌پرورانده و در پایان، زمانی که بازیگرها خود را با نقشهای نمایشی انطباق می‌‌دادند، شکل نهایی آن را تنظیم می‌کرده است. طرحهای شکسپیر اغلب چیز تازه‌ای نیستند. در حقیقت او این قصه را از خود خلق نمی‌کرده، بلکه آنها را از منابع مختلفی مثل تاریخ، افسانه‌های قدیمی و غیره بر می‌گرفته است. یکی از منابع آثار شکسپیر کتابی بوده به نام "شرح وقایع انگلستان، اسکاتلند و ایرلند" اثر "هالینشد" شکسپیر قصه‌های بسیاری از نمایشنامه خود را از جمله: "هانری پنجم"، "ریچارد سوم" و "لیر شاه" را از همین کتاب گرفت.
ازدیگر آثاری که از نمایشنامه‌های شکسپیر به جا مانده است می‌توان به: هملت ، شب دوازدهم، اتلو، هانری چهارم، هانری پنجم، هانری ششم، تاجر ونیزی، ریچارد دوم، آنطور که تو بخواهی، رُمئو و ژولیت، مکبث، توفان، تلاش بی ثمر عشق ... اشاره کرد.
نمایشنامه رُمئو و ژولیت در پنج پرده و بیست و سه صحنه تنظیم شده و، اگر نمایشنامه تیتوس اندرونیکوس را به حساب نیاوریم، اولین نمایشنامه غم انگیز شکسپیر محسوب می‌شود. تاریخ قطعی تحریر آن معلوم نیست و بین سالهای ۱۵۹۱ و ۱۵۹۵ نوشته شده، ولی سبک تحریر و نوع مطالب و قراین دیگر نشان می‌‌دهد، که قاعدتاً بایستی مربوط به سال ۱۵۹۵ باشد.
هاملت بزرگ‌ترین نمایشنامه تمامی اعصار است. هملت بر تارک ادبیات نمایشی جهان خوش می‌درخشد. دارای نقاط اوج، جلوه‌ها و لحظات بسیار کمیک است. می‌توان بارها و بارها سطری از آن را خواند و هر بار به کشفی تازه نایل شد. می‌توان تا دنیا، دنیاست آن را به روی صحنه آورد و باز به عمق اسرار آن نرسید. انسان خود را در آن گم می‌کند، گاه به بن بست می‌رسد، گاه لحظاتی سرشار از خوشی و لذت می‌آفریند و گاه انسان را به اعماق نومیدی می‌کشاند. بازی در این نقش، انسان را با تمام ذهن و روحش درگیر خود می‌کند و او را در خود فرو می‌برد.
شما نه جنگیدینو بردین


ما جنگیدیم و باختیم ..
پاسخ
 سپاس شده توسط mustafa ceceli
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  زنـدگی نـآمـه فرخی یـزدی
Heart زندگی نـآمـه آنتـوآن چخـوف
  "زندگی نـآمـه بیهقـی"

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان