21-05-2014، 19:08
1 - جنازه ی پسرشون رو که آوردند
چيزی جز دو سه کيلو استخون نبود!
پدر سرشو بالا گرفت و گفت:
" حاج خانم غصه نخوری ها!
دقيقا وزن همون روزيه که خدا بهمون هديه دادش ... "
2- شب عملیات با سید داشتم حرف می زدم.
یهو رفت کنار؛ رو به صحرا، پلاک شو در آورد انداخت تو صحرا!
داد زدم: " سید چیکار می کنی؟ الان شهید می شی، بعد جنازت بر نمی گرده؟! "
گفت: " دارم شهوت شهادت رو تو خودم می خشکونم. "
من که تعجب کردم، گفتم: " شهوت شهادت دیگه چه صیغه ایه؟ "
گفت: " الان داشتم فکر می کردم می رم شهید می شم.
بعد برام یه مجلس خوب می گیرن!
خوشحال شدم.
ولی من دارم واسه خدا می رم میدون. اینا که به خاطر خدا نیست.
برای همین دارم شهوت شهادت رو می کُشم ... "
هنوز هم جنازه ی سید بر نگشته...
3- تا رمز عملیات رو گفتم
دیدم داره اب قمقمه اش رو خالی میکنه روی خاک!
با تعجب گفتم
پانزده کیلومتر راهه...! چرا آب رو میریزی...؟!
گفت:مگه نگفتی رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام...
من شرم میکنم با اسم اقا برم عملیات و با خودم آب ببرم...!!!
--------------
من هیچی نمیگم
فقط دمتون گرم با وفاهای جبهه ها..!!
دلتنگ نوشتــــ:
{یآصــــآحب الزمـــــــآن!}
عُمرِ مَن
قَد نمی دَهـــــــــد ....
به سَفَــــــــــــرت بگو :
{کوتـــــــــآه بیآید}
چيزی جز دو سه کيلو استخون نبود!
پدر سرشو بالا گرفت و گفت:
" حاج خانم غصه نخوری ها!
دقيقا وزن همون روزيه که خدا بهمون هديه دادش ... "
2- شب عملیات با سید داشتم حرف می زدم.
یهو رفت کنار؛ رو به صحرا، پلاک شو در آورد انداخت تو صحرا!
داد زدم: " سید چیکار می کنی؟ الان شهید می شی، بعد جنازت بر نمی گرده؟! "
گفت: " دارم شهوت شهادت رو تو خودم می خشکونم. "
من که تعجب کردم، گفتم: " شهوت شهادت دیگه چه صیغه ایه؟ "
گفت: " الان داشتم فکر می کردم می رم شهید می شم.
بعد برام یه مجلس خوب می گیرن!
خوشحال شدم.
ولی من دارم واسه خدا می رم میدون. اینا که به خاطر خدا نیست.
برای همین دارم شهوت شهادت رو می کُشم ... "
هنوز هم جنازه ی سید بر نگشته...
3- تا رمز عملیات رو گفتم
دیدم داره اب قمقمه اش رو خالی میکنه روی خاک!
با تعجب گفتم
پانزده کیلومتر راهه...! چرا آب رو میریزی...؟!
گفت:مگه نگفتی رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام...
من شرم میکنم با اسم اقا برم عملیات و با خودم آب ببرم...!!!
--------------
من هیچی نمیگم
فقط دمتون گرم با وفاهای جبهه ها..!!
دلتنگ نوشتــــ:
{یآصــــآحب الزمـــــــآن!}
عُمرِ مَن
قَد نمی دَهـــــــــد ....
به سَفَــــــــــــرت بگو :
{کوتـــــــــآه بیآید}