18-05-2014، 12:19
یه روز ؛
یه پیرمرد نامه ای به پسرش که زندان بود نوشت ...
پسرم ؛ امسال نمیتونم زمینم رو شخم بزنم !
چون تو نیستی ! و من هم توانش رو ندارم !!
پسر ؛ در جواب نامه پدرش نوشت :
پدر ؛ حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن !
چون من پولهایی که دزدیم را آنجا دفن کردم !!
پلیس ها ؛ که نامه پسر رو خونده بود ؛ تمام زمین را کندند !!!
اما چیزی پیدا نکردند ...
پسر ؛ نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت :
پدر ؛ این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ....
زمینت آماده است ...
یه پیرمرد نامه ای به پسرش که زندان بود نوشت ...
پسرم ؛ امسال نمیتونم زمینم رو شخم بزنم !
چون تو نیستی ! و من هم توانش رو ندارم !!
پسر ؛ در جواب نامه پدرش نوشت :
پدر ؛ حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن !
چون من پولهایی که دزدیم را آنجا دفن کردم !!
پلیس ها ؛ که نامه پسر رو خونده بود ؛ تمام زمین را کندند !!!
اما چیزی پیدا نکردند ...
پسر ؛ نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت :
پدر ؛ این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ....
زمینت آماده است ...