امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه طنز

#1
Tongue 
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! Smile))
پاسخ
 سپاس شده توسط ✔ בختر ایرونـــــــے ✔ ، ✘PETER✘ ، یزدان شیر ، parisa16 ، lovely girl 3000 ، پری خانم ، beauty ، BlAcK dAy ، Avril. ، امیر خفن
آگهی
#2
عجـب آدمایی .. پیدا میشنـ...
من همون رومیساما crying :viki:
پاسخ
 سپاس شده توسط feletcher ، ✘PETER✘
#3
SmileSmileSmileBig GrinBig GrinBig GrinSmileSmileSmileBig GrinBig Grin
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#4
(17-05-2014، 17:06)تهمینه جون نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
SmileSmileSmileBig GrinBig GrinBig GrinSmileSmileSmileBig GrinBig Grin
سپاس  میدادی ثواب داشتا
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#5
تکراری
داستان کوتاه طنز 1
پاسخ
#6
تکراری بودUndecidedUndecidedUndecided
داستان کوتاه طنز 1
پاسخ
#7
باحال بودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
اگه تونستی 6 بار بگی شیش سیخ کباب سیخی شیش هزار
پاسخ
#8
هــــــــــــــــــــــــــــــــه.....باز دمه پسره گرم
مر30
+سپاس
پاسخ
#9
تکراریه ولی خیلی باحاله
??☜ ﺁﺳِﻤﻮﻥْ ﺁﺑﻴِـــــﮧْ
?? ﺟﺎٓﯼِِ ↜ ﺍُﻭْﻥْ ↝ ْ ﺧﺎٓﻟﻴِـــــﮧْ??
?? ﮐِﻪ ﺑﺎٓﺷـــــِﮧ ﻭُ ﺑِﺒﻴﻨـــــﮧ ??
ﺍﻳﻨْﻘَﺪْ ☜ ﺣﺎٓﻟِﻤـﻮﻥ ☞ ْ ﻋﺎٓﻟﻴِــــ
پاسخ
#10
تا تو باشی که دیگه الکی خر نشی
یه روز از یکی پرسیدن عشق چند حرفه گفت: 4حرف. بهش خندیدن بعد گفت مگه رفیق چند حرفه
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ۱۰ مدل موی کوتاه که ده سال از سن تان کم می کند!همراه فیلم آموزش کوتاهی مو
  داستان کوتاه عاشقانه
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین
  داستان واقعی ترسناک درباره اتفاقات عجیب

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان