15-05-2014، 10:45
حمله به مدرسه فیضیه

واقعه یورش نظامیان حكومت شاه به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در سال 1342 هر چند تصویر تلخی بر خاطره انقلاب اسلامی باقی گذارده ولی سرمنشأ بسیاری از رخدادهای سیاسی در روند انقلاب میباشد.
از این رو برای كشف ریشههای این واقعه خونین باید كمی به عقب بازگردیم و حوادث سالهای 1340 به بعد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
ریشههای واقعه
پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی در فروردین 1340 حكومت شاه كوشید تا نقشههای از پیش برنامهریزی شده خود را با شتاب بیشتری به جلو ببرد. تلاش شاه برای انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیری طرح موسوم به اصلاحات ارضی، پیگیری طرح ضد اسلامی «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و سرانجام پیگیری طرح معروف «انقلاب سفید» رئوس مهمترین اقدامات حكومت شاه در فاصله سالهای 40 و 41 بود.
امام خمینی اگر چه پس از وفات آیتالله العظمی بروجردی همچون ادوار گذشته زندگی خویش، كوچكترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشتند و حتی در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر مقاومت میكردند ولی در برابر یكایك طرحها و اقدامات شاه موضعگیری كرده و سبب شكست بسیاری از این طرحها و اقدامات شدند.
در ماههای پایانی سال 1341 شاه در حالی كه زخم شكست طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی را بر پیكر خود و حكومت خویش احساس میكرد، تصمیم گرفت اصولی را به رفراندوم بگذارد كه از طرف هیأت حاكمه جدید امریكا در قالب «اصلاحات» به وی دیكته شده بود. این اصول كه در 6 ماده تدوین و تنظیم شده و اجرای آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» یا «انقلاب سفید» مشهور شده بود، همان برنامهای بود كه پیش از این تحت عناوین دیگردر بعضی كشورهای آمریكای لاتین توسط دولتهای وابسته به آمریكا اجرا شده بود. در این میان احزاب ملیگرا با شعار «اصلاحات آری، دیكتاتوری هرگز» به آنچه كه دستگاه حكومتی شاه از آن به عنوان «اصلاحات» یاد میكرد، چراغ سبز نشان دادند.1 كمونیستها نیز با این تحلیل كه «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالكتیكی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایهدرای را تسریع میكند.» 2، با موضع رادیو مسكو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقی خواندند چنانكه همینها قیام 15 خرداد 42 را نیز حركتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند.
در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظهكاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بیثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شركت در آن را تحریم كنند. حضرت امام بیانیهای كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد و طی آن نظرخواهی شاه را «رفراندوم اجباری» نامید. 4
متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحمیلی ابعاد مخالفت مردم فزونی گرفت. شاه ناگزیر برای كاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم كرد. 5

تأثیر این تحریم چنان بود كه نه تنها روحانیون ومردم قم بلكه تولیت آستانة مقدسه حضرت معصومه در این شهر ـ كه مهمترین منصب حكومتی تلقی میشد ـ نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در جمع تعدادی از كارگزاران رژیم و عواملی كه به همراه او از تهران به قم آورده شده بودند خشم خود را با ركیكترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غیر قانونی در شرایطی كه به جز كارگزاران رژیم كسی دیگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانههای رژیم با پخش مكرر تلگرافهای تبریك مقامات آمریكا و دول اروپایی سعی داشتند تا رسوایی عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفی نگاه دارند. امام خمینی با سخنرانیها و بیانیههای خویش همچنان به افشاگری دست میزد. از آن جمله اعلامیهای بسیار تند و در عین حال مستدل تنظیم نمود كه به اعلامیه 9 امضائی معروف و منتشر گردید. 6و در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وی، سقوط كشاورزی و استقلال كشور و ترویج فساد و فحشا به عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی شده بود.
با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. 7 در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریكا و اسرائیل افشاء شده بود.
از سوی دیگر، شاه كه در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریكائی به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود مخالفت علما برایش بسیار گران میآمد. از این رو تبلیغات وسیعی را علیه روحانیت و امام خمینی به راه انداخت و تصمیم به سركوبی قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حاصل همین تصمیم بود.
طبق اعلان قبلی قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسة فیضیه برگزار شود. سخنران جلسه نیز مرحوم «حاج انصاری» تعیین شده بود. ساواك نیز قصد داشت این مراسم را كه در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه (س) و تنی چند از علماء و مراجع برگزار میشد، به هم بزند.
طبق برنامة طراحی شده، عدهای كماندو، با لباس كشاورزان و در حالی كه به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیلة چند دستگاه اتوبوس شركت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژة شهربانی در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فیضیه تجمع كرده بودند. این عده پس از مانوری كوتاه در شهر به سوی دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.

آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددی در شهر برپا شده بود، بنابراین تعداد زیادی از مردم نیز از ابتدای صبح در بیت امام اجتماع كرده بودند. یكی از روحانیون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاكم جور اموی و عباسی سخن میگفت. امام كه لحظاتی پس از شروع سخنرانی به مجلس آمده بودند، متوجه شدند كه افرادی مشكوك از میان جمعیت سعی میكنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراین یكی از روحانیون را احضار كردند و به ایشان پیامی دادند تا به مردم رسانده شود. پیام ایشان این بود كه اگر مأمورینی كه قصد اخلالگری دارند، ساكت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخنانی را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جای خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثی شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فیضیه به دعوت آیتالله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعیت در مدرسه موج میزد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در این حال مدرسه توسط عمال رژیم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در این مجلس یكی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهای اسلامی و دستورات این آئین مقدس سخن میگفت و از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان یاد میكرد. در اواسط سخنرانی یكباره عمال رژیم ـ همانهائی كه دسته دسته با اتوبوسهای دولتی به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون دلیرانه مقاومت كردند و با خراب كردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر این حملات، دژخیمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتی بار دیگر هجوم آوردند و سعی كردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند.
در این حال، نیروهای ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بامهای اطراف به تیراندازی به طرف روحانیون پرداختند و تعدادی از طلاب را نیز از پشت بامها به زمین پرتاب كردند. مردم در بیرون از مدرسه وقتی متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم به ورود به مدرسه و یاری طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. خون پاك فرزندان اسلام در همه جای مدرسه جاری بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت میكرد، یورشی دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجرههای طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتابها، اسباب و اثاثیه به جان طلابی كه در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتی با بستن درِ مدرسه طلبهها به شكل تحقیرآمیزی به داخل شبستان برده شدند. سپس كتابها و مقداری از اثاثیه و لوازم طلاب ساكن حجرههای فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند. در بین وسایلی كه به آتش كشیده شد علاوه بر كتب درسی، قرآن و مفاتیح و كتب ادعیه نیز به چشم میخورد.
فردای آن روز نیز مأموریان مخفی رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگری از طلبهها و تخریب قسمتهای دیگری از مدرسه به طرفداری از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند.
«... كماندوها با وسایلی كه در اختیار داشتند به طلاب بیدفاع حمله میكردند. با پنجه بوكس، میله آهنی، زنجیر، و حتی شاخههای درختان فیضیه كه شكسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح مینمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجرههای طلاب میروند، كتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به درون صحن مدرسه میریزندو آتش میزنند. بعد به طبقه بالای مدرسه میروند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول میشوند. به طوری كه میگفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانهای كه از كنار فیضیه میگذرد، میاندارند كه از سرنوشت آنها خبری نشد. یكی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.
آیتالله گلپایگانی را به یكی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت میكنند، چون خطر كشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشتبام فیضیه میروند و گویا خود را به زیر میاندازند و دست و پای آنها می شكند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندانها و دست و پاها و سر و صورتهای بسیار شكسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شكسته و صدمه دیده را به بیمارستانهای قم میرسانند و اعضای شكسته آنها را گچ میگیرند، اما از طرف شهربانی و ساواك قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستانها اخراج میكنند! و ناچار در خانههای خود یا در اتاقهای بعضی از مدارس تحت معالجه قرار میگیرند. حتی دكترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر میزدند. از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم ...» 8

سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی آن زمان در خاطرات خود نوشته است كه:
«...در روزهای آخر سال 1341 به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید كه طلبههای قم با صدور اعلامیهای از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردین 42 در مدرسة فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، كمیسیونهایی تشكیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و میشود گفت كودكانهای را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی كه به وسیلة مسؤولان امنیتی و نظامی كشور گرفته شد این بود كه عدهای از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی كه قرار بود در مدرسة فیضیه تظاهرات برپا شود به آن جا ریختند و با طلبههای تحریك شده درگیر شدند و با آنها كتككاری كردند و میگویند دو یا سه نفر هم از طلبهها كشته شدهاند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی كه لباس غیر نظامی پوشیده بودند اما فراموش كرده بودند كفشهای خود را عوض كنند و همگی پوتینهای به شكل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سردادند و با این كار ناشیانه و حركت بچهگانه ثابت كردند كه یورش آورندگان به مدرسة فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یكپارچه برانگیخته و وادار كردند كه واكنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9
واقعه حمله به فیضیه و شیوه برخورد امام خمینی با این حادثه زمینه مناسبی را برای آشنائی مردم با دیدگاههای مشارالیه راجع به خاندان پهلوی، سیاستهای آمریكا، اسرائیل و انگلیس بوجود آورد. در حقیقت حوادثی كه از سال 1340 در ایران شروع شده بود و با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید، مردم ایران را با واقعیتهای دردناك جامعه ایران آشنا ساخت.
از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یكی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است. این حادثه بر خلاف تصور شاه كه میپنداشت سبب سركوبی روحانیت و قیام مردم میشود، عامل تثبیت تفكر سیاسی امام خمینی در جامعه گردید.

واقعه یورش نظامیان حكومت شاه به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در سال 1342 هر چند تصویر تلخی بر خاطره انقلاب اسلامی باقی گذارده ولی سرمنشأ بسیاری از رخدادهای سیاسی در روند انقلاب میباشد.
از این رو برای كشف ریشههای این واقعه خونین باید كمی به عقب بازگردیم و حوادث سالهای 1340 به بعد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
ریشههای واقعه
پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی در فروردین 1340 حكومت شاه كوشید تا نقشههای از پیش برنامهریزی شده خود را با شتاب بیشتری به جلو ببرد. تلاش شاه برای انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیری طرح موسوم به اصلاحات ارضی، پیگیری طرح ضد اسلامی «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و سرانجام پیگیری طرح معروف «انقلاب سفید» رئوس مهمترین اقدامات حكومت شاه در فاصله سالهای 40 و 41 بود.
امام خمینی اگر چه پس از وفات آیتالله العظمی بروجردی همچون ادوار گذشته زندگی خویش، كوچكترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشتند و حتی در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر مقاومت میكردند ولی در برابر یكایك طرحها و اقدامات شاه موضعگیری كرده و سبب شكست بسیاری از این طرحها و اقدامات شدند.
در ماههای پایانی سال 1341 شاه در حالی كه زخم شكست طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی را بر پیكر خود و حكومت خویش احساس میكرد، تصمیم گرفت اصولی را به رفراندوم بگذارد كه از طرف هیأت حاكمه جدید امریكا در قالب «اصلاحات» به وی دیكته شده بود. این اصول كه در 6 ماده تدوین و تنظیم شده و اجرای آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» یا «انقلاب سفید» مشهور شده بود، همان برنامهای بود كه پیش از این تحت عناوین دیگردر بعضی كشورهای آمریكای لاتین توسط دولتهای وابسته به آمریكا اجرا شده بود. در این میان احزاب ملیگرا با شعار «اصلاحات آری، دیكتاتوری هرگز» به آنچه كه دستگاه حكومتی شاه از آن به عنوان «اصلاحات» یاد میكرد، چراغ سبز نشان دادند.1 كمونیستها نیز با این تحلیل كه «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالكتیكی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایهدرای را تسریع میكند.» 2، با موضع رادیو مسكو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقی خواندند چنانكه همینها قیام 15 خرداد 42 را نیز حركتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند.
پیام ایشان این بود كه اگر مأمورینی كه قصد اخلالگری دارند، ساكت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخنانی را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جای خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثی شد
امام خمینی با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمایت اسرائیل و آمریكا و شوروی از روند اجرائی آن، بار دیگر احساس خطر كردند و مراجع و علمای قم را به قیامی دوباره فراخواندند. با آنكه از نظر امام خمینی هدفهای پشت پردة رژیم از اصلاحات و رفراندوم آشكار، و رویارویی با آن غیر قابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد كه با شاه مذاكرهای صورت گیرد و انگیزة او را جویا شوند. پیغامهای طرفین بوسیله اعزام نمایندگانی برای مذاكره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آیتالله «كمالوند» تهدید كرده بود كه اصلاحات به هر قیمتی ولو با خونریزی و خراب كردن مساجد انجام خواهد شد.3در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظهكاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بیثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شركت در آن را تحریم كنند. حضرت امام بیانیهای كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد و طی آن نظرخواهی شاه را «رفراندوم اجباری» نامید. 4
متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحمیلی ابعاد مخالفت مردم فزونی گرفت. شاه ناگزیر برای كاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم كرد. 5

تأثیر این تحریم چنان بود كه نه تنها روحانیون ومردم قم بلكه تولیت آستانة مقدسه حضرت معصومه در این شهر ـ كه مهمترین منصب حكومتی تلقی میشد ـ نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در جمع تعدادی از كارگزاران رژیم و عواملی كه به همراه او از تهران به قم آورده شده بودند خشم خود را با ركیكترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غیر قانونی در شرایطی كه به جز كارگزاران رژیم كسی دیگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانههای رژیم با پخش مكرر تلگرافهای تبریك مقامات آمریكا و دول اروپایی سعی داشتند تا رسوایی عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفی نگاه دارند. امام خمینی با سخنرانیها و بیانیههای خویش همچنان به افشاگری دست میزد. از آن جمله اعلامیهای بسیار تند و در عین حال مستدل تنظیم نمود كه به اعلامیه 9 امضائی معروف و منتشر گردید. 6و در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وی، سقوط كشاورزی و استقلال كشور و ترویج فساد و فحشا به عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی شده بود.
با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. 7 در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویی شاه با اهداف آمریكا و اسرائیل افشاء شده بود.
از سوی دیگر، شاه كه در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریكائی به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود مخالفت علما برایش بسیار گران میآمد. از این رو تبلیغات وسیعی را علیه روحانیت و امام خمینی به راه انداخت و تصمیم به سركوبی قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حاصل همین تصمیم بود.
تلاش شاه برای انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیری طرح موسوم به اصلاحات ارضی، پیگیری طرح ضد اسلامی «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و سرانجام پیگیری طرح معروف «انقلاب سفید» رئوس مهمترین اقدامات حكومت شاه در فاصله سالهای 40 و 41 بود
چگونگی حادثهطبق اعلان قبلی قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسة فیضیه برگزار شود. سخنران جلسه نیز مرحوم «حاج انصاری» تعیین شده بود. ساواك نیز قصد داشت این مراسم را كه در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه (س) و تنی چند از علماء و مراجع برگزار میشد، به هم بزند.
طبق برنامة طراحی شده، عدهای كماندو، با لباس كشاورزان و در حالی كه به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیلة چند دستگاه اتوبوس شركت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژة شهربانی در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فیضیه تجمع كرده بودند. این عده پس از مانوری كوتاه در شهر به سوی دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.

آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددی در شهر برپا شده بود، بنابراین تعداد زیادی از مردم نیز از ابتدای صبح در بیت امام اجتماع كرده بودند. یكی از روحانیون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاكم جور اموی و عباسی سخن میگفت. امام كه لحظاتی پس از شروع سخنرانی به مجلس آمده بودند، متوجه شدند كه افرادی مشكوك از میان جمعیت سعی میكنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراین یكی از روحانیون را احضار كردند و به ایشان پیامی دادند تا به مردم رسانده شود. پیام ایشان این بود كه اگر مأمورینی كه قصد اخلالگری دارند، ساكت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخنانی را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جای خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثی شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فیضیه به دعوت آیتالله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعیت در مدرسه موج میزد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در این حال مدرسه توسط عمال رژیم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در این مجلس یكی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهای اسلامی و دستورات این آئین مقدس سخن میگفت و از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان یاد میكرد. در اواسط سخنرانی یكباره عمال رژیم ـ همانهائی كه دسته دسته با اتوبوسهای دولتی به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون دلیرانه مقاومت كردند و با خراب كردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر این حملات، دژخیمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتی بار دیگر هجوم آوردند و سعی كردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند.
در این حال، نیروهای ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بامهای اطراف به تیراندازی به طرف روحانیون پرداختند و تعدادی از طلاب را نیز از پشت بامها به زمین پرتاب كردند. مردم در بیرون از مدرسه وقتی متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم به ورود به مدرسه و یاری طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. خون پاك فرزندان اسلام در همه جای مدرسه جاری بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت میكرد، یورشی دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجرههای طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتابها، اسباب و اثاثیه به جان طلابی كه در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتی با بستن درِ مدرسه طلبهها به شكل تحقیرآمیزی به داخل شبستان برده شدند. سپس كتابها و مقداری از اثاثیه و لوازم طلاب ساكن حجرههای فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند. در بین وسایلی كه به آتش كشیده شد علاوه بر كتب درسی، قرآن و مفاتیح و كتب ادعیه نیز به چشم میخورد.
فردای آن روز نیز مأموریان مخفی رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگری از طلبهها و تخریب قسمتهای دیگری از مدرسه به طرفداری از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند.
از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یكی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است. این حادثه بر خلاف تصور شاه كه میپنداشت سبب سركوبی روحانیت و قیام مردم میشود، عامل تثبیت تفكر سیاسی امام خمینی در جامعه گردید
آیتالله محمدتقی فلسفی در خاطرات خود مینویسد: «... كماندوها با وسایلی كه در اختیار داشتند به طلاب بیدفاع حمله میكردند. با پنجه بوكس، میله آهنی، زنجیر، و حتی شاخههای درختان فیضیه كه شكسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح مینمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجرههای طلاب میروند، كتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به درون صحن مدرسه میریزندو آتش میزنند. بعد به طبقه بالای مدرسه میروند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول میشوند. به طوری كه میگفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانهای كه از كنار فیضیه میگذرد، میاندارند كه از سرنوشت آنها خبری نشد. یكی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.
آیتالله گلپایگانی را به یكی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت میكنند، چون خطر كشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشتبام فیضیه میروند و گویا خود را به زیر میاندازند و دست و پای آنها می شكند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندانها و دست و پاها و سر و صورتهای بسیار شكسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شكسته و صدمه دیده را به بیمارستانهای قم میرسانند و اعضای شكسته آنها را گچ میگیرند، اما از طرف شهربانی و ساواك قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستانها اخراج میكنند! و ناچار در خانههای خود یا در اتاقهای بعضی از مدارس تحت معالجه قرار میگیرند. حتی دكترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر میزدند. از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم ...» 8

سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی آن زمان در خاطرات خود نوشته است كه:
«...در روزهای آخر سال 1341 به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید كه طلبههای قم با صدور اعلامیهای از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردین 42 در مدرسة فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، كمیسیونهایی تشكیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و میشود گفت كودكانهای را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی كه به وسیلة مسؤولان امنیتی و نظامی كشور گرفته شد این بود كه عدهای از سربازان گارد با لباس غیر نظامی در روزی كه قرار بود در مدرسة فیضیه تظاهرات برپا شود به آن جا ریختند و با طلبههای تحریك شده درگیر شدند و با آنها كتككاری كردند و میگویند دو یا سه نفر هم از طلبهها كشته شدهاند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی كه لباس غیر نظامی پوشیده بودند اما فراموش كرده بودند كفشهای خود را عوض كنند و همگی پوتینهای به شكل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سردادند و با این كار ناشیانه و حركت بچهگانه ثابت كردند كه یورش آورندگان به مدرسة فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یكپارچه برانگیخته و وادار كردند كه واكنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9
فردای آن روز نیز مأموریان مخفی رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگری از طلبهها و تخریب قسمتهای دیگری از مدرسه به طرفداری از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند
همزمان با فاجعة فیضیه و در همان روز دوم فروردین 1342، در حالی كه در تعدادی از مساجد تبریز نیز مراسم عزاداری برپا بود، عدهای ازمأمورین ساواك و شهربانی وارد مدرسة طالبیة شدند. مأموران پس از پاره كردن تعدادی عكس و اعلامیههای نصب شده بر دیوارهای مدرسه با طلبهها و مردم درگیر شدند. زد و خورد مردم و طلبهها با مأمورین به خارج از مدرسه كشیده شد. در بیرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگیری شدت یافت.واقعه حمله به فیضیه و شیوه برخورد امام خمینی با این حادثه زمینه مناسبی را برای آشنائی مردم با دیدگاههای مشارالیه راجع به خاندان پهلوی، سیاستهای آمریكا، اسرائیل و انگلیس بوجود آورد. در حقیقت حوادثی كه از سال 1340 در ایران شروع شده بود و با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید، مردم ایران را با واقعیتهای دردناك جامعه ایران آشنا ساخت.
از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یكی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است. این حادثه بر خلاف تصور شاه كه میپنداشت سبب سركوبی روحانیت و قیام مردم میشود، عامل تثبیت تفكر سیاسی امام خمینی در جامعه گردید.