امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کاملا خنددار(خخخخ)

#1
Big Grin 
رفتم رستوران دیدم همه با دوست دختراشونن !!!

و من تنها.. Sad

گوشیمو در آوردم زنگ زدم و با صدای بلند گفتم :

بیا ببین خواهرت با دوست پسرشه!!

یعنی همه دخترا فرار کردن هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا Big Grin

دلم اینقدی خنكید Smile

به بعضیا باس گف:به چشمانت بیاموز که بعضی ها ارزش دیدن ندارن...
••بِخَند

••بیخیْال دُنیا
••هَر چی غُصهْ خوردیمْ
••چیزی عوضْ نَشُد Smile
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، hokm ، negin2000 ، جونmahsa ، f a t e m e h
آگهی
#2
HeartHeartHeartBig GrinBig GrinBig Grin25r3025r30HeartHeart25r3025r3025r304xv
             تو نباید کسیو مجبور کنی که بخوادت 
                  اونا خودشون باید تورو بخوان :> 
پاسخ
#3
25r30Tongue
این بی تفاوتیا....این بی خبری ها....گاهی دیدار از سر اجبار... نبودن ها....ندیدن ها.... یعنی برو...گاهی اوقات چقدر خنگ میشوم HeartHeartشاید نمیخوام باور کنم.
پاسخ
#4
kam bo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0d
hh to be ma namikhory
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان