نگاهی به یک فیلم ترسناک درجه ی یک ، مطرودین شیطان !

[×ThundeRBolT×]

در 18 می 1978 کلانتر جان کوینسی وایدل به همراه افرادش به خانه ای در راگسویل تگزاس که محل زندگی خانواده ی سادیست و جنایتکار فایر فلای است حمله کرده و خانه و ساکنینش را به گلوله می بندند آن ها موفق به گیر انداختن مادر روان نژند خانواده می شوند ولی اوتیس و خواهرش بیبی موفق به فرار می شوند این دو سراغ پدرشان کاپیتان اسپالدینگ که دلقکی زشت و بدهیبت است می روند و از این جا به بعد است که فرار آغاز می شود.از طرف دیگر کلانتر وایدل که چندی قبل تر برادرش جورج توسط این خانواده ی سادیست شکنجه شده و به قتل رسیده با تمام قوا به دنبال این عوضی ها به راه می افتد ، او می خواهد تک تک اعضای این خانواده را گیر بیاورد و تکه تکه شان کند... .
مطرودین شیطان دومین فیلم راب زامبی پس از خانه ی هزار جسد (2003) است او در اولین فیلمش که به شدت وام دارد کشتار با اره برقی در تگزاس بود نتوانسته بود فیلمی قابل قبول عرضه کند و این خوب نبودن کار اولش بیشتر به خاطر سنگینی سایه ی شاهکار تاب هوپر بر فیلمش بود و همین قضیه باعث شد نقد های منفی بسیاری برای فیلمش نوشته شود ولی او در دومین کارش یعنی همین فیلم مطرودین شیطان توانسته یک فیلم ترسناک اصیل ،خون بار و سادیستیک درجه ی یک عرضه کند که با هر دیدی که نگاهش کنیم کاری تازه و تماشایی است.

 

این ، فیلمی است که از همان ابتدای کار ، قوی شروع می شود ؛ همان طور که داریم تصاویر آرشیوی قربانیان را می بینیم دوربین روی تصویر یکی از قربانیان زوم می کند و کم کم بزرگش می کند تا جایی که صورت زن تمام صفحه را می پوشاند سپس مکث می کند و جسد تکان می خورد انگار که یکی دارد آن را روی زمین می کشد و لحظه ای بعد یکی از اعضای خانواده ی آدمخوار را می بینیم که جسد را از پاهایش گرفته و آن را دارد روی زمین می کشد با او همراه می شویم تا این که کلی ماشین پلیس را می بینیم که دارند به طرف مزرعه ی شیطان می روند تازه از این جا به بعد است که فیلم واقعا شروع می شود چیزی که جالب است استفاده ی هوشمندانه ی راب زامبی از چنین مدخلی برای ورود به داستان اصلی فیلم و به خصوص سکانس محاصره است نمونه هایی از این دست را در فیلم کم نداریم و بهترینش سکانسی است که در طی آن بیبی ، اوتیس و کاپیتان اسپالدینگ با سه مرد و دو زن که اعضای یک گروه موسیقی کوچک هستند خوش می گذرانند ! البته جدای از خوشگذرانی سادیستیک فایرفلای ها با آن ها اصل قضیه وقتی است که کارشان با آن ها تمام می شود ؛ برای یک لحظه انگار همه چیز عادی می شود ،متل را از بیرون و در یک نمای خارجی می بینیم و زنی پیشخدمت را می بینیم که آمده اتاق را تمیز کند زن در حمام لاشه ی دو نفر را می یابد و بعد ناگهان وندی(یکی از قربانبان) را می بیند که با پوست کنده شده ی شوهرش که به صورتش چسبانده اند هیچ شباهتی به یک انسان ندارد وبسیار هراسناک است او می ترسد و فرار می کند و بعد از آن ما شاهد هولناک ترین و هراس انگیز ترین صحنه ای هستیم که تا به حال شاهدش بوده ایم وندی که فقط یک لباس مردانه ی پارچه ای تنش است و شلوار به پا ندارد و بدنش پر از خون است و یک پوست پاره شده ی انسانی هم به صورتش چسبیده هراسان و وحشت زده از اتاق بیرون می آید و در حالی که می دود و جیغ می زند باضجه هایی که مو را به تن سیخ می کند کمک می خواهد سکانس دویدن وندی از متل تا جاده با این سر و وضع هولناک و نوع خاص میزانسن و دکوپاژ این صحنه ها و استفاده از دوربین روی دست باعث شده که ما این جا شاهد یک صحنه ی واقعن هولناک، و حتی شاید هولناک ترین صحنه ی ممکن ، باشیم...این بهترین سکانسی است که تا به حال از راب زامبی که متخصص خون خون ریزی های افراطی است دیده ایم...ترکیبی مرعوب کننده از خشونتی سادیستیک و افسارگسیخته ، درست مثل خود فیلم!

 

اگر کوئنتین تارانتینو در فیلم هایش با تبهکار ها و یا قاتلین حرفه ای هم ذات پنداری می کند و به بهترین وجه دنیای آن ها را به تصویر می کشد مشابه چنین کاری را راب زامبی ( البته مشخص است که فاصله ی زیادی با تارانتینو دارد ) انجام می دهد منتهی با یک تفاوت کوچک ، کاراکتر های حرامزاده ی راب زامبی انگار خود شیطان هستند.از قاتلین روان نژندی همچون اعضای خانواده ی فایر فلای بگیرید تا مایکل مه یرز در بازسازی اش از هالووین جان کارپنتر ؛ البته این وسط کاراکتر خاکستری ای نیز وجود دارد که با کمال میل ترجیح می دهم او را یکی از " خوب ها " بدانم ؛ کلانتر جان کوینسی وایدل کلانتری که با آن تیپ و استیل مردانه اش ، فرم حرف زدن و مرام های خاصی که دارد ، تعصبش به الویس،عطش اش برای گرفتن انتقام خون برادرش وبه خصوص قیافه ی مردانه ی جذاب و خشنش ، یک کلانتر نمونه ای است از آن آدم های خشنی که خوشبختانه "خوب" از آب در آمده اند. کلانتر وایدل از همان ابتدا ، در سکانس محاصره ی خانه ی شیطان مشخص است که آدم کله خر و نترسی است او با اسلحه ی شکاری اش شلیک می کند و مستقیم به طرف آن حرامزاده ها می رود و اصلن هم شوخی ندارد او برای شکار آمده...شکار هیولا. از یک جایی به بعد تماشاگران اخلاق گرا ممکن است در مورد خوب یا بد بودن اعمال کلانتر وایدل تردید های جدی ای به خود راه بدهند به خصوص وقتی او مادر خانواده ی فایرفلای را در بازداشتگاه به قتل می رساند و کمی بعد تر نیز ، بیبی ، اوتیس و کاپیتان اسپالدینگ را گیر می اندازد و عکس های قربانیان را با دستگاه میخ پرچ کن بهشان می چسباند و اوتیس را با میخ طویله به صندلی اش میخ می کند و حسابی برای شکنجه ی این حرامزاده ها وقت می گذارد ؛ یک جورهایی متوجه کاری که راب زامبی با خلق چنین کاراکتری می خواسته انجام بدهد می شوم، به نظر می رسد که جناب زامبی می خواسته با ایجاد همذات پنداری بین تماشاگر و کلانتر وایدل ما را در لذت یک انتقام سادیستیک و دیوانه وار شریک سازد و بهمان نشان بدهد که همه ی ما یک جایی در اعماق وجودمان هولناک ترین هیولاهای ممکن را در درون خودمان داریم ... هرکاری که می کنید فقط به من نگویید که از شکنجه ی فایرفلای ها توسط کلانتر وایدل لذت نبرده اید... .

نکته ی بسیار جالبی که در فیلم وجود دارد تلاش راب زامبی برای در آوردن یک جور ارتباط خانوادگی غیر عادی و در عین حال گرم ! بین اعضای خانواده ی فایر فلای است( به خصوص بین مادر خانواده و بیبی ، دخترش ) به طوری که مثلن در حین درگیری جانانه ی آن ها با پلیس ها ما شاهد رابطه ی مادر و دختری بین این دو جنایتکار سادیست نیز هستیم یاد جمله ی جالب راسل کرو توی فیلم قطار سه و ده دقیقه به یوما می افتم که می گفت "حتی حرومزاده ها هم مادرشونو دوست دارن!"البته راب زامبی پا را خیلی فراتر از این ها نیز می گذارد و حتی کار را به جایی می رساند که در سکانس های پایانی فیلم یک میوزیک ویدئوی عجیب و غریب از فایر فلای ها نشان مان می دهد که دارند عین چند تا آدم عادی می گویند و می خندند و خوش می گذرانند!
مطرودین شیطان ، فیلمی است که اگر حرفه ای تر باشید می توانید نکات ریز و درشت بسیار زیادی را از آن استخراج کنید راب زامبی این جا و آن جا کلی لینک و اشاره های ظریف به فیلم ها و شخصیت های معروف تاریخ سینما دارد و مشخص ترینش اسم های غیر عادی ای است که فایر فلای ها برای خود انتخاب کرده اند چرا که به نظر می رسد آن ها اسم های شان را از توی فیلم های برادران مارکس انتخاب کرده باشند و به خاطر همین کلانتر مجبور می شود که از یک منتقد فیلم محلی به نام مارتی واکر یک خورده راهنمایی بخواهد و جالب این جاست که این جناب مارتی واکر (به نظرتان ترکیبی از اسم کوچک مارتین اسکورسیزی و کلمه ی واکر که بعضی ها زامبی ها و برخی انواع موجودات شیطانی را به این نام می شناسند نیست ؟)آن قدر در مورد برادران مارکس و به خصوص گروچو معلومات دارد که حتی می داند او در اسکیدو (ی ) اتو پره مینجر (1968)نقش خدا را بازی کرده است او کمی بعد تر به این نکته ی ظریف اشاره می کند که الویس پریسلی تنها سه روز قبل تر از گروچو مارکس فوت کرده و همه ی تیتر های روز نامه ها و اخبار به الویس اختصاص یافته نه به گروچو در حالی که حقش بوده که به گروچو احترامی خیلی بالاتر از الویس لعنتی گذاشته شود که به خاطر گفتن همین یک کلمه جلوی کلانتر نزدیک است سرش را به باد دهد چرا که برای کلانتر وایدل الویس پریسلی یک چیزی است در مایه های خدا!

مطرودین شیطان یک فیلم ترسناک احمقانه ی دیگر با کاراکتر های تین ایجر کلیشه ای و احمق نیست ، خوبی اش هم همین است این جا خبری از تین ایجر ها نیست این یک فیلم ترسناک کاملن بزرگ سالانه است البته نه از نوعی که بخواهد تماشاگرش را بترساند بلکه از نوعی که خون و خشونت از تک تک سلول هایش زده بیرون. "مطرودین شیطان " بیش از هر چیز یک تریلر خشن و خون بار جاده ای برای طرفداران ژانر وحشت است ، این ، فیلمی است که عالی شروع می کند و هر لحظه که به پیش می رود بهتر و بهتر می شود و به بهترین شکل ممکن نیز به پایان می رسد ، سکانس پایانی این فیلم احتمالن یکی از بهترین پایان بندی هایی است که تا به حال در یک فیلم ترسناک شاهدش بوده ایم ، باید سکانس نهایی این فیلم را و مرگ محتوم کاراکتر های حرامزاده اش را ببینید تا متوجه منظورم شوید ...ببینید که چطور تلما و لوییز وار به سمت مرگ می رانند و چطور بانی و کلاید وار سوراخ سوراخ می شوند... و این لعنتی،راب زامبی چه ساندترک محشری برای این سکانس به یاد ماندنی انتخاب کرده است.
حرف آخر این که این فیلم مال بچه ها یا احمق ها نیست ، اصلن به درد شان نمی خورد، مطرودین شیطان فیلم ترسناک باز های حرفه ای است فیلم آن هایی است که با خون پارتی می گیرند این ، فیلم ماست !

 

سکانس ها و دیالوگ ها ی به یاد ماندنی فیلم :

وقتی مادر خانواده ی آدمخوار که گیر پلیس افتاده در اتاق بازجویی عکس های جورج ، برادر مثله شده ی کلانتر وایدل را به او نشان می دهد و در مورد لذتی که از شکنجه کردن و کشتنش برده حرف می زند کلانتر برای لحظه ای قاطی می کند ، با مشت می زند توی صورتش خرخره اش را می گیرد و می چسباندش به دیوارو می گوید :
"به من گوش کن.خوب به من گوش کن.من تک تک اعضای خونواده ی تو رو می کشم می خوام عین حیوونا شکارشون کنم و زنده زنده پوست شون رو بکنم اون ها قراره درد و رنج تک تک قربانیانشون رو حس کنن اون ها قراره جلوی من زانو بزنن و ازم طلب بخشش کنن.اما تمام چیزی که من برای اون ها خواهم داشت درده . "
اوتیس : " من شیطانم و این جا هستم که کاری رو بکنم که شیطان انجام می ده."
و بعد با چوب میزند مغز طرف را له و لورده می کند.

احترام به تاریخ سینما در بسیاری از نماهای این فیلم به چشم می خورد حتی در نمایی مشابه راننده ی تاکسی (مارتین اسکورسیزی ) کلانتر را می بینیم که نشسته جلوی آینه و دارد خودش را در برابر دلقک مجسم می کند و بهش می گوید:" می دونی من باید اینو بهت بگم مطرودین شیطان،این اسم درگیر کننده و گیراییه که برای خودتون انتخاب کردین ...تو چیزی داری که به من بگی دلقک؟ هان؟ شرط می بندم کلی از آدمای محلی رو هم می ترسونی مگه نه؟ آره تو یه آدمکش کثافتی معمولی هستی تو یه تیکه از اینو می خوای مادر (...) ؟تو چی داری؟تو چی داری؟"
و بعد مکث می کند و ادامه می دهد:
" خدا وندا من بازوی عدالت تو هستم(این جمله را سه بار تکرار می کند)شمشیر انتقام عادلانه ی تو، اجازه بده انفجار من واقعی باشه!"
این آدم آماده است که خون به پا کند... .
" این معامله ی ماست،من هیچ اهمیتی نمی دم که شماها توی چه شرایط لعنتی ای هستین من فقط اون ها رو زنده می خوام تا بتونم قبل از این که بکشمشون توی صورت شون بشاشم! "
کلانتر وایدل به دو عوضی ای که برای گیر انداختن فایر فلای ها اجیرشان کرده چنین می گوید و بله درست حدس زدید یکی از این دو تا عوضی ، دنی تره جو است که فکر نمی کنم احتیاجی به معرفی داشته باشد.

 

-اوتیس رو به کاپیتان اسپالدینگ و بیبی : "گوش کنین ، هیچ بستنی کثافتی توی آینده ی کثافت شما ها وجود نداره ! "
در سکانس بعدی کاپیتان اسپالدینگ و بیبی را می بینیم که دارند بستنی های شان را لیس می زنند ومی خندند و اوتیس کماکان کفری است !
نکته ی جالب تعامل و تعادل ظریفی است که مابین سکانس های فوق سادیستیک و سکانس های آرام تر فیلم وجود دارد درست پس از این که کثافت کاری هولناک اوتیس و خواهرش را سر قضیه ی چسباندن پوست صورت کنده شده ی شوهر یکی از قربانیان به صورت زنش و سپس سکانس هول انگیز دویدن زن را با پوستی که به صورتش چسبانده اند می بینیم این سه جانی را داخل اتومبیل شان می بینیم که دارند با هم شوخی می کنند و سر به سر همدیگر می گذارند و سر خریدن یا نخریدن بستنی بازی در می آورند !

[×ThundeRBolT×]

دوستان اگه فیلم خیلی ترسناک پیدا کردید بی زحمت اسمشو برام بذارید