27-04-2014، 18:19
هضم دلتنگی برای موج آسان نیست ، آه
آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق
دستم را بگیر
محبت از لای انگشتانم می ریزد !
وقتی تو نیستی …
من نمی دانم برای گم و گور شدن به کدام جانب جهان بگریزم !
ریتم خنده هایت را دوست دارم …
تو بین آدم ها ، در این کره خاکی ، تافته ی جدا بافته ای
لبخند بزن نفس من
خنگ بودن از جایی شروع میشه که بگی :
این یکی با بقیه فرق میکنه
و طرف مقابلت هم بگه :
اینم یه خریه مثه بقیه
به اندازه کفتربازی که غروب شده و
کاکولیش برنگشته
دلتنگتم...
هیچوقت تنهام نزار. بدون تو میمیرم
کیا از عشقشون این حرفا رو شنیدند و حالا تنهان ؟
چه قانون ناعادلانه ای !
برای شروع یک رابطه هر دو طرف باید بخواهند
اما برای تمام شدنش همین که یک نفر بخواهد کافیست … !
دل نبند !
“پایان” قصه ی دلبستگی “آغاز” زمین خوردن توست
حتی در دنیای مجازی
حتی اگر ذهنت با “من” نباشد !
هرگاه بدانم جایم در “دلت” استوار است آرامم
گفته بودم فراموشی زمان می خواهد
اشتباه بود
فراموشی زمان نمی خواهد
فراموشی دل می خواست که آن هم پیش تو ماند
وحشت از دوری ندارم ،
فاصله یعنی علاقه …
سلامتی مورچه که هر کوفتی که پیدا میکنه
رفیقاشم خبر میکنه
آدم است دیگر …
گاهی دلش می خواهد کسی موهایش را نوازش دهد
و آرام زیر گوشش بگوید : دوستت دارم
یک روز از من پرسیدی من را بیشتر دوست داری یا دنیا را ؟
قهر کردی و رفتی و نذاشتی که بگم دنیای من تویی
در این زمانه همه میخواهند عاشق باشند
عشق احساسی نیست که بتوان آن را ساده انگاشت
عشق احساسی نیست که آن را حقیر شمارد
عشق را باید گرامی داشت
قلبم لج کرده است !
می گوید یا با او ، یا من می ایستم تو تنها برو
احساس ناب نوازش سرانگشتان تو ،
جا مانده است بر موهای من !
و چه ماهرانه سفید بخت می کند ،
نخ به نخ موهای مرا
سرمایه ام تویی !
از تمام دنیا فقط …
بی اندازه دوستت “دارم”
دوست راستین کسی است که :
زمانی که باید جایی دیگر باشد ،
برای خاطر شما در کنارتان باشد
(ویکتور هوگو)