22-04-2014، 19:48
دیکتاتور
تویی و آغوشت !
که هر بار
مرا تسلیم می کند…
::
::
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
::
::
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست
::
::
دیوانه نیستم !
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند، تو را “دوست” دارم
::
::
سلام ای طراوت همیشه ، دوست دارانت را دریاب ،
ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جوییم !
::
::
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
::
::
برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .
::
::
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !
::
::
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
::
::
دلتنگم ، برای کسی که مدتهاست بی آن که باشد ، هر لحظه زندگی اش کرده ام
::
::
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
::
::
نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی ، عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !
::
::
پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .
::
::
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
::
::
زنـــدگی بهانه استـــ
من هوا را به امید
همنفسی
با تو
تنفس می کنم
::
::
بیا یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم :
“دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند اما این دلیل نمی شود همدیگر را دوست نداشته باشند”
::
::
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
::
::
با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من ، می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟
همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
::
::
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
::
::
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید
::
::
کاش می گفتی دوستت دارم… قلبم می ریخت…
تکه های پازل را با هم از زمین برمیداشتیم و پازل را با هم از اول می چیدیم
و تو میدیدی که تکه گم شده اش بودی…
گر تو را با ما تعلق نیست ، ما را شوق هست / ور تو را بی ما صبوری هست ، ما را تاب نیست
::
::
چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری
::
::
من از حرارت چشمانت یخ میزنم و از سرمای نگاهت آتش میگیرم …
مردانگی های تو فیزیک را هم نابود میکند ، من را که دیگر هیچ !
::
::
بی خیال است ، خیلی بی خیال ؛ همان کسی که تمام خیال من است …
::
::
تقسیم میکنم ، سهم روزهای آینده ام را …
یا در کنار تو یا در یاد تو …
::
::
کاش خدا سه چیز را نمی آفرید !
عشق ، غرور و دروغ ؛ چون عشق هنگام غرور به انسان دروغ می گوید …
::
::
کلافه کرده ای مرا . . .
چرا همیشه لبخندهایت از نوشته های من زیباتر است؟
::
::
تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…
::
::
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …