امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زن...

#1
من" یک دختر اما "خودم" هستم!!

صبور و عجول! سنگین، مغرور با پیچیدگی ساده!

فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...

و برای آنان که چهره های رنگ شده را می پرستند نه سیرت آدمی...

هیج ندارم...!! حوالی من برایشان توقف ممنوع است...

ولی برای کسانی که لایق باشند بی آنکه بخواهند جان هم می دهم....




زن... 1
زن زیباست...
 چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است...
چه آن زمان که ... خود را می آراید از پس همه ی خستگی هایش...
چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت و تو فقط حرکت زیبای لب هایش را میبینی...
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند...
زن زیباست...
آن زمان که خسته از تمام تهمت ها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود، مادر است، همسر است...
زن زیباست...
 زمانی که لطافت جسم و روحش را توامان درک کردی...
زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی...
زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی...
آری! زن زیباست ...
 اگر بفهمی....
زن جنس عجیبی است!
چــشمــ هــایــش را کــه مــی بنــدی ،



دیــد دلــش بــیشتــر مــی شــود...


دلــش را کــه مــی شــکنــی ،


باران لــطـافتـــ از چــشمــ هــایش ســرازیــر...


انــگار درسـتــــ شــده تــا...


روی عـشـق را کــم کــند...
زن... 1
بعضی از دخترا انگاری نیکوتین دارن
چون اگه نباشن آدم خیلی عصبیمیشه...

بعضی از دخترا انگاری THC دارن
چون باهاشون باشی تمام غم وغصه ها رو فراموش میکنی...

بعضی دخترا انگاری اسیددارن
چون باهاشون میری یه دنیایدیگه...

بعضی از دخترا انگاریمورفین دارن
چون نمیزارن هیچ دردی رو حسکنی و بهت آرامش میدن...

بعضی دخترا انگاری کوکائیندارن
چون بهت احساس قدرت واعتماد به نفس میدن...

بعضی دخترا انگاری شیشهدارن
چون فقط با اونا میتونیزیاد حرف بزنی...

بعضی دخترا انگاری الکلدارن
چون به آدم احساس سرخوشیمیدن...

بعضی دخترا انگاری هروئیندارن
چون آدم بدجوری بهشونوابسته میشه...

بعضی از دخترا یه قلب پاک ومهربون دارن
باید خیلی مواظب اینا باشیو هواشونو داشته باشی !!!


خواهشا بعد خوندنه اين متن يه كم فكر كنيد!!!!!

داستان خلقت زن (حتما بخوانید)


از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی ازجایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیدهگرفته تا قلب شکسته، درمان کند."
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامشبفرمایید."

خداوند گفت :
"نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است،تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادارکند دوش بگیرد."
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.
تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمتبکشد."
فرشته پرسید :
"فکر هم می‌تواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد :
"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره همدارد."
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید :
"اشک دیگر برای چیست؟"
خداوند گفت:
"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی،تنهایی، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:
"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرتانگیزند."
زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
بار زندگی را به دوش می‌کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چهقدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن وبوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند
زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش را نمی داند . . ."
زن... 1
مـــــن يـــك دخترم...بــــدان حــــــواي كســــي نميشـــــوم،كــــه به هــــــواي ديگــــري بــــــرود....
تنـــــــهاييم را بـــا كســــــي قسمتـــــ نميكنــــــم كـــه روزي تنــــهايم بگذارد...
روح خــــــداست كــــه در من دميــــده شــــده و احســـــاس نــــام گرفتـــــه ،ارزانــــ نـــــمي فروشـــــمش...
دســـــــت هايم،باليــــــن كـــــــودك فــــــردايم خواهــــد شد....
بيــــ حــــرمتش نميكنـــــم، و بــــه هر كســــي نمي سپـــــارمش...


را دختر خانوم می نامند مضمونی که جذابیتش نفس گیر است. دنیای دخترانه من نه با شمع و عروسک معنا پیدا میکند و نه با اشک و افسون اما تمام اینها را هم در برمیگیرد من نه ضعیفم و نه ناتوان چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زوربازو می پسندد اشک ریختن قدرت من نیست...
قدرت روح من است ...اشک نمیریزم تا توجهی را به خواسته ام جلب کنم ...با اشکم روحم رامی شویم.
خانه بی من سرد و ساکت است چرا که شور و هیجان زندگی باصدای بلند حرف زدن و موسیقی گوش دادن نیست زندگی ترنم لالایی ارامش بخشی را می طلبد که خدا در جادوی صدای من نهفته است من تنها با ازدواج کردن و مادرشدن نیست که معنا میگیرم من به تنهایی معنادارم معنای عمیقی در واژه دختر بودن اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه بخواند باز هم قوی تر از قبل از پشت همین واژه سربلند میکنم و لبخند میزنم چرا که خداوند مرا دختر افریده است و همین برای من کافی است .
زن... 1
دخترک زشت

خدایا بشکن این آئینه ها را
که من از دیدن آئینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم

از آن روزی که دانستم سخن چیست
همه گفتند که این دختر چه زشت است
کدامین مرد اورا می پسندد
دریغا دختری بی سرنوشت است

چو در آئینه بینم روی خود را
آید از درم غم با سیاهی
سیه روزی نصیبم کردی اما
ببخشیدی مرا چشم سیاهی


به هر جا پا نهم از شومی بخت
نگاه دلنوازی سوی من نیست
از این دلها که بخشیدی به مردم
یکی در حلقه ی گیسو ی من نیست

مرا دل هست اما دلبری نیست
تنم دادی ولی جانی ندادی
به من حال پریشان دادی اما
سر زلف پریشانی ندادی

به هرجا ماه رویان رخ نمودند
نبردم توشه ای جز شرمساری
خزیدم گوشه ای سر در گریبان
به درگاه تو نالیدم به زاری

چو رخ پوشم ز بزم خوبرویان
همه گویند که او مردم گریز است
نمیدانند زین درد گرانبار
فضای سینه ی من ناله خیز است

به هر جا همگنانم حلقه بستند
نگینش دختری نازآفرین بود
ز شرم روی نازیبا در آن جمع
سر من لحظه ها بر آستین بود

چو مادر بیندم در خلوت غم
ز راه مهربانی می نوازد
ولی چشم غم آلودش گواه است
که در اندوه دختر می گدازد

به بام آفرینش جغد کورم
که در ویرانه هم نا آشنایم
نه آهنگی مرا تا نغمه خوانم
نه روشن دیده ای تا پر گشایم

خدایا بشکن این آئینه هارا
که من از دیدن آئینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم

خداوندا خطا گفتم ببخشای
تو بر من سینه ای بی کینه دادی
مرا همراه رویی ناخوشایند
دلی روشن تر از آئینه دادی

مرا صورت پرستان خوار دارند
ولی سیرت پرستان می ستایند
به بزم پاک جانان چون نهم پای
در دل را به رویم می گشایند

میان سیرت و صورت خدایا
دل زیبا به از رخسار زیباست
به پاس سیرت زیبا کریما
دلم بر زشتی صورت شکیباست


من زنم،آزادم...هنوز نفس میکشم...
غریبه نیستم،نفسهایم را خفه نکنید...
بر سرم حجاب مالکیت...نکشید...
عروسک نیستم...
طاقچه ای هم نیست که بر سر آن بنشینم که نگاهم کنید...
بازی های بی محتوای زن ومرد تمام شد...
اگر پا به پا نمیایی...
دست به دستم نکن...
دوستم داشته باش برای آنچه که هستم...
نه آنچه که میخواهی...



[rtl]"زن" نیستم اگر زنانه پای عشــــــقم نایستم
[/rtl]
[rtl]من از قبیله ی "زلــــــــیخا" آمدهام...[/rtl]
[rtl]آنقدر عشــقت را جار می زنم تا خدابرایم کَف بزند![/rtl]
[rtl]فرقی نمی کند فرشــته باشی یا آدم[/rtl]
[rtl]یوسـف باشی یا سلیمان..[/rtl]
[rtl]BlushBlushBlushBlush
[/rtl]



پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، ✘PETER✘ ، rana m ، amirali $$ ، bahar03
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان