سلام بر همه:
اینجا یه جایی هست که واسه پیام ها ویا متن هایی که یا خوندن اومها حس عاشق بودن رو میگیرید یا به یاو او میفتید??
اینجا یه جایی هست که واسه پیام ها ویا متن هایی که یا خوندن اومها حس عاشق بودن رو میگیرید یا به یاو او میفتید??
|
دوستت دارم |
||||||||||||||||||||||||||||||||
سلام بر همه:
اینجا یه جایی هست که واسه پیام ها ویا متن هایی که یا خوندن اومها حس عاشق بودن رو میگیرید یا به یاو او میفتید??
16-05-2011، 19:11
من منتظرت شدم ولي در نزدي
بر زخم دلم گل معطر نزدي گفتي كه اگر شود مي آيم اما مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي هر چه بر من گذشت حقم بود من از اين بيشتر سزاوارم تو گناهي نداري اي زيبا مرگ بر من كه دوستت دارم در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد. تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست آرزو دارم شبي عاشق شوي .آرزو دارم بفهثمي درد را .تلخي برخوردهاي سرد را .مي رسد روزي كه بي من سر كني .مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كني ... مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم تو رو خواستن اشتباه بود - تو رو دیدن یه گناه بود - دلم از گناه نترسید - که وجودت چون پناه بود تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز من برنده ام ... چون نجواهایم را به ترانه های ماندگار تبدیل می کنم. دل آدم ها به اندازه ی حرفهاشون بزرگ نیست ... اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه هميشه واسه گلي خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسيد يادش باشه ريشش کجاست آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند اگر برگ درخت در پاییز نمی افتاد، جایی برای روئیدن برگ های بهاری پیدا نمی شد. آن کس که با داشته های خوب خود خوشحال نیست ، با برآورده شدن آرزوهایش نیز خوشحال نخواهد بود. درازترین سفر با یک گام برداشتن آغاز می شود. باران را دوست دارم ، چون بی هیچ چشم داشتی به زمین می آید. این فاصله را با تمام عشق طی می کند تا به ما اهالی خاک نوید تازگی و آبادانی بدهد. جایی در پشت ذهنت ، به خاطر بسپار که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست. وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حركت باشي ....آلبرت انیشتن صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا نشسته ام تا شايد صدايم كني صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست بشنو از دل ، دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه ی دلبر شود هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است... مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند. وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟ اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم عشق اين است که تو با صداي من سخن بگويي و با چشمان من ببيني و هستي را با انگشتان من کشف کني نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه شبي به دست من از شوق سيب دادي تو نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف و درد را به دل اين غريب دادي تو. تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
![]() به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ![]() مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم ![]() به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ![]() شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ![]() همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر ![]() حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ ![]()
16-05-2011، 19:29
شدم موضوع نقاشی
که شاید یاد من باشی شوی شاگرد نقاشی و.... به روی بوم عمر من زدی نقشی ز بی نقشی گهی بر غم کشیدی من شدم خوشحال که شاید تو درختی تا فرود آیم به دستانت ولی دیدم که خورشیدی ز گرمایت شدم بی حال و بعد از مدتی اندک شدم بی تاب مرا دریاب ورق را پاره کردم دور ریختم ........... بروی صفحه ای دیگر شدی کوهی شدم کاهی که من اندر تو ناپیدا و شاید هیچ شدم غمگین کمی پر رنگترم کردی شدم چوبی تو هم کوهی چنانچه پیش از آن بودی شدم خوشحال مرا برد ناگهان سیلی شدم مجنون بی لیلی و شاید هم شدم فرهاد زدم فریاد زدم فریاد و همراهش زدم تیشه به روی بوم نقاشی ورق را پاره کردم دور ریختم .............. به روی صفحه ای دیگر شدم قلبی تو هم تیری میان سینه ام رفتی مرا کردی دو تکه ز عشقت خرد کردی ورق را پاره کردم دور ریختم ............ به روی صفحه آخر شدم شبنم که من آهسته و نم نم چکیدم من ز برگ تو که لایق تر ز این جمله برایت نیست تصویری
16-05-2011، 19:39
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
![]() از آن رنگ رخم خون در دل افتاد ![]() غلام همت آن نازنینم ![]() من از بیگانگان دیگر ننالم ![]() گر از سلطان طمع کردم خطا بود ![]() خوشش باد آن نسیم صبحگاهی ![]() نقاب گل کشید و زلف سنبل ![]() به هر سو بلبل عاشق در افغان ![]() بشارت بر به کوی می فروشان ![]()
16-05-2011، 20:39
رواق منتظر چشم من اشیانه تست کرم نماد فرود که خانه خانه تست
17-05-2011، 16:40
بنی آدم اعضای یک پیکرند
![]() چو عضوی به درد آورد روزگار ![]() تو کز محنت دیگران بی غمی ![]()
17-05-2011، 17:50
در مدح خاتم انبيا صليالله عليه و آله*
ازسروش وحدتمبرگوش هوشآمدخطاب يافتي لا تبطل الاوقات في عهدالشباب بعد ازين درکنج عزلت پاي در دامنکشم منکجا و مستي وميخانه و جام شراب تا توانم نغمه هاي ناي وحدت را شنيد گوش بگمارم چرا بر ناله ي چنگ و رباب انقلوني يا قضاهالحق من ارضالخطا دللوني يا هداهالذين الي دارالصواب چند در دام طبيعت دانه برچينم ز آز تا بهکي بر جيفه ي دنياگرايم چونکلاب هاديخودنفسسرکش راگزينماي شگفت گرچه صد کرت شنيدستم اذا کانالغراب از نکونامي مرا بر سر چه آمدکاين زمان سر به بدناميبرآرمدرميان شيخ و شاب ازخدا وز خويش شرمم باد آخر تا بهکي روح را زاطوار ناشايسته دارم در عذاب آفتابم من چرا جان را بکاهم چون هلال شاهبازم من چرا بيغاره يابم از ذباب منکه برگردون زنم خرگاه دانش از چهرو درگلوي جان چو ميخ خرگهم باشد طناب اهرمن خونم بريزد سوي آن پويم شگفت غافلم از پرسش ميعاد و از روز حساب مرغ جان را تا بهکي محبوس دارم در قفس چهره ي توفيق را تا چند پوشم در نقاب چند در تعمير دنياکوشم و تخريب دين تا بهکي دارم روان خويش را در اضطراب مصطفيفرمود انالناس فيالدنياء ضيف حاصلشيعنيلدواللموت وابنوا للخراب درنمانم زين سپس درکار و بار خويشتن عرضهدارم حال خود را برجناب مستطاب نقطه ي پرگار هستي خط ديوان وجود قطبگردونکرم توقيع طغراي ثواب سرور عالم ابوالقاسم محمّد آنکه چرخ با وجود او بود چون ذره پيش آفتاب الذي ردت اليه الشمس و انشق القمر کان امياً ولکن عنده ام الکتاب والذي في کفه الکفار لمّا ابصروا کلم الحصباء قالوا انه شيئي عجاب رهنماي هردو عالم آنکه در يک چشم زد برگذشتازچارحدوهفتخطو ششحجاب از ضمير انور و از جود ابر دست اوست نور جرم آفتاب و مايه ي دست سحاب با شرار قهر او هر هفت دوزخ يک شرر باسحاب دستاو هر هفتدريا يک حباب گر وجود او ندادي ذات واجب را ظهور تا ابد سرپنجه ي تقدير بودي در خضاب تالي هستياوهست آنچههستاز ممکنات غيرذات حقکزو هستي وي شد بهرهياب نهسپهروششجهاتوهفت دوزخهشتخلد با سهمولود و دو عالم چار مام و هفت باب در همه عمر از وجود او خطايي سر نزد زانکه بودافعال نيکويش سراسروحي ناب باوجود آنکه صادر شد خطا از بوالبشر گر همي باور نداري از نبي برخوان فتاب وز سليمان حشمتاللهگر خطايي نامدي چيست القينا عليکر سيه ثم اناب روز وشب ازهاتف غيب اين نداگردد بلند انه من مال عن شرعه قد نال العقاب هر زمان از ساکنان عرش آيد اين سروش من تطرق في طريقه قد اصاب ما اصاب معنيخوفو رجا تفسيربغض ومهر اوست کاينيکي رامعصيت نامند وآن يکرا ثواب توبه ي آدم نيفتادي قبولکردگار تابهفيض خدمتش صدرهنگشتي فيضياب آتش نمرودکيگشتيگلستان بر خليل گر به انساب جليل او نجستي انتساب موسياز تيه ضلالت نامدي هرگز برون تا ز طور رأفتش لبيک نشنيدي جواب نوح اگر بر جودي جودش نجستي التجا همچوکنعان نامديهرگز بروناز بحر آب تا نشست ايوب از سرچشمه ي لطفش بدن کي بهاول حالکردي زانچنانحالت اياب تا مسيح از خاک راهش مسح پيشاني نکرد کيشديبرآسمان همچوندعاي مستجاب يوسف ار بر رشته ي مهرش نکردي اعتصام يونس ار بر درگه قربش نجستي اقتراب تا ابد آن يک نميآمد برون از بطن حوت تا قيامت آن يکي بودي به زندان عذاب آسمان هرجاکه درماند بدو جويد پناه آري آري آستان او بود حسن المآب عقل پيش قائل ذاتش بود تسليم محض پشهکي لاف توانايي زند پيش عقاب اي شهنشاهيکه پيش ابر دست همتت عرصه ي درياي پهناور نمايد چون سراب تا نه بر مسمار ذاتت محکم الاطناب شد کي شدي افراشته اين خرگه زرين قباب فيالمثل بر تري آتش اگر بدهي مثال در زمان ماهيت آتش پذيرد انقلاب ور به تبديل زمين و آسمان فرمان دهي آنکند چونايندرنگواينکندچون آنشتاب ني تو راممکن توانگفتن نهواجب ليک حق بعد ذات خويشتن ذات تراکرد انتخاب چون برآيي بر براق برقپيما جبرئيل گيرد از دستي عنان و از دگر دستي رکاب خسروا تادرفشانگرديده درمدحت حبيب گشتهخورشيد ازفروغفکرتش دراحتجاب وانکه از ديباچه ي نعتتکند بابي رقم درقيامت بررخش يزدانگشايد هشت باب بر دعاي دوستدارانتکنم ختم سخن زانکهباشد حذ اوصاف توبيرون از حساب تا ز تابان مشعل خورشيد انور بزم روز هرسحر روشن شودچونان کهشب ازماهتاب تا قيامتکوکب بخت هوا خواهان تو باد روشنتر ز نور نير و جرم شهاب _________________________________________________ با تشكر\mo@mmad
تشكر كن خواننده!!!
تشكر كردم نكردي حالا بايد كني!!!! (17-05-2011، 17:53)amin نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. _____________________________________ نه اينا رو از يه كتاب كامپيوتري كپي ميكنم!! ولي بعضي ها رو خودم تايپ ميكنم. چون سرعت تايپم بالا است. ___________________________ با تشكر \mo@mmad
موی سپیدم رو تو آیینه دیدم
![]()
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|