ஜ۩۩ஜتالار دختروونه ஜ۩۩ஜ

[paniz]

برو بابا . کی از تو میترسه .
اگه جرات داری بیا جلو من رزمی کارما

صدات نمی رسه بلندتر حرف بزن بچه !!!!

شاید تو گوشات سنگینه
اول جنگ بین من و ماهرخ و سعید و فرید بود بقیه از دم بیرون

[deymon 20]

هه هه زورش نمی رسه میگی تو تو ذعوا نبودی برو بیرون

اخه دختر .....

دختر چیزی که من از دخترا میترسم پاشنه کفش هاشونه چون یه بار واقعا خرده تو سرم

[paniz]

هه هه هه .
وقتی لگد زدم تو اون جا .... میفهمی

[FARID.SHOMPET]

اوههههههههههههههه من که فرار کنم!!! حوصله بیمارستان ندارم!

[paniz]

پس فقط من موندم با محمد

[deymon 20]

کی با من

من کیم اینجا کجاست اوا من اومدم تو تالار دخروونه منو چه به دعوا

خیلی نامردی فرید و سعید چرا جا زدین

دست اتهام بیاین کمک

[paniz]

من حوصله ی صبر کردن ندارم یا میری بیرون یا .....
خب دیگه بدو یالا برو بیرون

[FARID.SHOMPET]

محمد جان ما قبلا درګیر بودیم الان تدرکات نداریم. نیرو ها هم خسته هستن!
یک ګفته ای رومل در جنګ شمال افریقا به کار بورده که شانل من و سعید هم میشه: سرباز بدون اسلحه به هیچ دردی نمی خوره، اسلحه بدون فشنګ به هیچ دردی نمی خوره،و در جنګ متحرک تفنګ به درد نمی خوره مګر ان که سوخت و خودرویی باشه که ان ها را حمل کنه.

[deymon 20]

بابا تو این جنگ فقط یه پِخ پخ میخواد همین

[سعيد شاهيني]

بابا محمد بيا بيرون ميزنه ناكارت ميكنه ها
زد پاي منو شيكوند الان پام درد ميكنه .