31-03-2012، 12:51
من سرم توی کار خودم بود
که یک روز یک نفر رو دیدم
اون این شکلی بود
ما با هم اوقات خوبی داشتیم
بعد من یک کادو مثل این بهش دادم
وقتی کادوی من رو قبول کرد این طوری شدم
ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم
وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن
و منم اینجوری بهشون جواب میدادم
اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه
و من اینجوری بودم
بعدش اینجوری شدم
احساس من اینجوری بود
بعد اینجوری شدم
بله....آخرش به این حال و روز افتادم
پدر عاشقی بسوزه
که یک روز یک نفر رو دیدم
اون این شکلی بود
ما با هم اوقات خوبی داشتیم
بعد من یک کادو مثل این بهش دادم
وقتی کادوی من رو قبول کرد این طوری شدم
ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم
وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن
و منم اینجوری بهشون جواب میدادم
اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه
و من اینجوری بودم
بعدش اینجوری شدم
احساس من اینجوری بود
بعد اینجوری شدم
بله....آخرش به این حال و روز افتادم
پدر عاشقی بسوزه