امتیاز موضوع:
  • 29 رأی - میانگین امتیازات: 4.79
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مشاعره

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

دریغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
آگهی
با تو، حکایتی دگراین دل ما بسر کند
شب سیاه قصه ، را هوای تو سحر کند
باور ما نمیشود ، در سر ما نمیرود
از گذر سینه ما یار دگر گذر کند
شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام
کور شوم جز تو اگر زمزمه ای دگر کند
چاره کار ما تویی ،‌ یاور و یار ما تویی
توبه نمیکند اثر ، مرگ مگر اثر کند
مجرم آزاده منم ، تن به جزا داده منم
قاضی درگاه تویی ، حکم سحر گاه تویی
يا رب چه چشمه اي است محبت كه من ازآن / يك قطره آب خوردم و دريا گريستم.
فیلمـ مسـפֿـره اے بہ نامـ "زنـבگـے"

با بازیگر مزפֿـرفـے بہ نامـ "مـלּ"

از کارگرבاטּ פֿــوبـے بہ نامـ "פֿــבا" واقعا بعیـב بوב ...
 سپاس شده توسط serpico
من را صدبار از خود برانی دوستت دارم / به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
 سپاس شده توسط (nasim)
من شاخه ي خشكم تو بيا برگ و برم ده / با زمزمه عاطفه هايت ثمرم ده
فیلمـ مسـפֿـره اے بہ نامـ "زنـבگـے"

با بازیگر مزפֿـرفـے بہ نامـ "مـלּ"

از کارگرבاטּ פֿــوبـے بہ نامـ "פֿــבا" واقعا بعیـב بوב ...
 سپاس شده توسط serpico
هر که صدای تار من ذکری کند / من نیم خود تا خرد فکری کند
 سپاس شده توسط (nasim)
در روي تو سر صنع بي چون / چون آب در آبگينه پيداست.
فیلمـ مسـפֿـره اے بہ نامـ "زنـבگـے"

با بازیگر مزפֿـرفـے بہ نامـ "مـלּ"

از کارگرבاטּ פֿــوبـے بہ نامـ "פֿــבا" واقعا بعیـב بوב ...
 سپاس شده توسط serpico
تار در دست و دعا می کرد او / نغمه ها سر داده بود از درد او
 سپاس شده توسط (nasim)
وقت است بنشيني و گيسو بگشايي / تابا تو بگويم غم شب هاي جدايي.
فیلمـ مسـפֿـره اے بہ نامـ "زنـבگـے"

با بازیگر مزפֿـرفـے بہ نامـ "مـלּ"

از کارگرבاטּ פֿــوبـے بہ نامـ "פֿــבا" واقعا بعیـב بوב ...
 سپاس شده توسط serpico
یاد عشق و عاشقی ها زنده شد / عاشقی ها در قلب من پایبنده شد
 سپاس شده توسط (nasim)


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ▪◆▪مشاعره با شعر نو▪◆▪
  مشاعره با اشعار خودمان
  مشاعره (نسخه دوم)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 150 مهمان