14-08-2013، 17:42
داشتم بر می گشتم خونه، مسيرم جوريه که از وسط يه پارک… رد ميشم بعد ميرسم به ايستگاه اتوبوس، توی پارک که بودم يه زن خيلی جوون با چادر مشکی رنگ و رو رفته و لباس های کهنه يه پيرمرد رو که روی يه چشمش کاور سفيد رنگی بود همراه خودش راه ميبرد رسيد
به من و گفت سلام!
من فکر کردم الان ميخواد بگه من پول ميخوام که بابام رو ببرم دکتر و از اين حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شايد کار ديگه ای داشته باشه منم همينطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم،
گفت آقا من بايد بابام ( بعد پيرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکی نور آدرسش نوشته توی خيابان وليعصر، خيابان اسفندياری!
گفتم خب؟!
با يه لحن بغض آلود گفت خوب بلد نيستيم کجاست توی اين شهر خراب شده از هر کی هم می پرسيم اصلا به حرفمون گوش نميده! (اشک تو چشماش جمع شده بود)
بهش آدرس دادم و گفتم تو اين شهر خراب شده وقتی آدرس ميخوای بايد بی مقدمه بپرسی فلان جا کجاست. اگر سلام کنی يا چيز ديگه بگی فکر ميکنن ميخوای ازشون پول بگيری!
بعد از اينکه رفت گفتم چقدر سنگ دل شديم، چقدر بد شديم وچقدر زود قضاوت می کنيم. خود من تا حالا به چند نفر همين جوری بی محلی کردم و راه خودمو رفتم، چون گفتم خوب معلومه ديگه پول ميخواد!
طفلی زن بيچاره خيلی دلم براش سوخت که فقط به خاطر اينکه فقير بود و ظاهرش فقرش رو نشون ميداد، دلش رو شکسته بوديم…
به من و گفت سلام!
من فکر کردم الان ميخواد بگه من پول ميخوام که بابام رو ببرم دکتر و از اين حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شايد کار ديگه ای داشته باشه منم همينطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم،
گفت آقا من بايد بابام ( بعد پيرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکی نور آدرسش نوشته توی خيابان وليعصر، خيابان اسفندياری!
گفتم خب؟!
با يه لحن بغض آلود گفت خوب بلد نيستيم کجاست توی اين شهر خراب شده از هر کی هم می پرسيم اصلا به حرفمون گوش نميده! (اشک تو چشماش جمع شده بود)
بهش آدرس دادم و گفتم تو اين شهر خراب شده وقتی آدرس ميخوای بايد بی مقدمه بپرسی فلان جا کجاست. اگر سلام کنی يا چيز ديگه بگی فکر ميکنن ميخوای ازشون پول بگيری!
بعد از اينکه رفت گفتم چقدر سنگ دل شديم، چقدر بد شديم وچقدر زود قضاوت می کنيم. خود من تا حالا به چند نفر همين جوری بی محلی کردم و راه خودمو رفتم، چون گفتم خوب معلومه ديگه پول ميخواد!
طفلی زن بيچاره خيلی دلم براش سوخت که فقط به خاطر اينکه فقير بود و ظاهرش فقرش رو نشون ميداد، دلش رو شکسته بوديم…