جوک
طبیب به بیمارروحی اش گفت ازهمین حالاسعی کن به بدبختی هایت بخندی.بیمارگفت ولی اگربه زنم بخندم روزگارم راسیاه ترخواهدکرد.
زنی پسرش رانزدطبیبی بردطبیب بادیدن پسراخمی کردوگفت معلوم است که بیمار میشودانگار10سال است که به حمام نرفته است.زن فورآجواب دادباورکنید 5سال پیش که به دنیاآمده بودحمام رفته است.
قاضی روبه متهم کردوگفت خجالت نمی کشی دزدی میکنی.متهم گفت خوب این شغل منه مگه شماکه شغلتان دخالت توکارمردمه خجالت میکشی که من بکشم.
ازمرده شویی پرسیدندازچه آهنگی خوشحال میشی جواب داد.ازآهنگ لاالااله الاه
ابلهی ادعای باسوادی کردشخصی برای رسواکردن اوفورآبرگه ای آورد وگفت روی این یک نامه بنویس.ابله نگاهی به کاغذانداخت وگفت البته من نوشتن بلدم فقط یادم نیست باکدوم دستم مینوشتم.
قاضی روبه متهم گفت ببینم شغلت چیست متهم گفت کفن فروشی قربان اگر لازم داریدیکی مجانی به شما بدهم.
شخصی مغازه داری کاسه عسل رابه مغازه آورد و به شاگردش که بسیار شکمو بود گفت من میروم بیرون ازاین کاسه نخوری که زهراست وقتی برگشت دید کاسه خالی است.پرسید پس کاسه زهرچه شدشاگردشکمو گفت من قصد خودکوشی داشتم واین کاسه زهر راخوردم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/newsmilies/4xv.gif [/i][/u][/font][/color]
ازبازدید کنندگان خواهش میشود جوک یالطیفه داشتند بنویسند درضمن سپاس یادتون نره.
طبیب به بیمارروحی اش گفت ازهمین حالاسعی کن به بدبختی هایت بخندی.بیمارگفت ولی اگربه زنم بخندم روزگارم راسیاه ترخواهدکرد.
زنی پسرش رانزدطبیبی بردطبیب بادیدن پسراخمی کردوگفت معلوم است که بیمار میشودانگار10سال است که به حمام نرفته است.زن فورآجواب دادباورکنید 5سال پیش که به دنیاآمده بودحمام رفته است.
قاضی روبه متهم کردوگفت خجالت نمی کشی دزدی میکنی.متهم گفت خوب این شغل منه مگه شماکه شغلتان دخالت توکارمردمه خجالت میکشی که من بکشم.
ازمرده شویی پرسیدندازچه آهنگی خوشحال میشی جواب داد.ازآهنگ لاالااله الاه
ابلهی ادعای باسوادی کردشخصی برای رسواکردن اوفورآبرگه ای آورد وگفت روی این یک نامه بنویس.ابله نگاهی به کاغذانداخت وگفت البته من نوشتن بلدم فقط یادم نیست باکدوم دستم مینوشتم.
قاضی روبه متهم گفت ببینم شغلت چیست متهم گفت کفن فروشی قربان اگر لازم داریدیکی مجانی به شما بدهم.
شخصی مغازه داری کاسه عسل رابه مغازه آورد و به شاگردش که بسیار شکمو بود گفت من میروم بیرون ازاین کاسه نخوری که زهراست وقتی برگشت دید کاسه خالی است.پرسید پس کاسه زهرچه شدشاگردشکمو گفت من قصد خودکوشی داشتم واین کاسه زهر راخوردم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/newsmilies/4xv.gif [/i][/u][/font][/color]
ازبازدید کنندگان خواهش میشود جوک یالطیفه داشتند بنویسند درضمن سپاس یادتون نره.