یه نفر میره بالا کوه میگه :خدا یا زن نمیدی؟
خونه نمیدی؟
پول نمیدی؟
یه دفعه افتادوگفت:خدایا نمیدی که نمیدی پس چرا هل میدی؟
دکتر به یارو میگه: دوتا خبر بد دارم.
اولیش اینه که تو فقط بیست و چهار ساعت زنده می مونی.
یارو میگه دومیش چیه؟
دومیش اینه که دیروز یادم رفت اینو بهت بگم
اولی: آقا این همسایه مون ساعت 2 نصفه شب هی با مشت می کوبید به دیوار خونمون!
دومی: عجب آدم های مردم آزاری پیدا می شن. حتماً نذاشت بخوابی؟
اولی: نه، خوشبختانه خواب نبودم، داشتم شیپور تمرین می کردم!
:cool:
یکی یه روباه مرده می بینه به خودش میگه خوب شد مرده وگرنه گولم می زد !
یه نفر می خواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل می خوابه. بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمی داری ؟ میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه امد
یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده
حیف نون سوار تاکسی می شه راننده تاکسی می گه پول خرد ندارم، حیف نون می گه به جاش برام بوق بزن
یه پیرزن خودشو تو آینه می بینه می گه آینه هم آینه های قدیم!
حیف نون سوار موتور بوده، نامزدش رو هم ترک موتور سوار کرده بوده.
دختره می گه: چشمات مال منه، قلبت مال منه، عشقت مال منه...
یه دفعه حیف نون توقف می کنه، دختره رو پیاده می کنه، می گه: اگه بخوای همین جوری پیش بری حتماً می گی این موتور هم مال توه!
حیف نون دستش شکسته بوده، میره دکتر، دستشو گچ می گیرن.
حیف نون از دکتر می پرسه: آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستمو باز کنم آیا می تونم سنتور بزنم؟
دکتر می گه: البته، حتماً.
حیف نون می گه: چه عالی! چون قبلاً نمی تونستم!
دعای حیف نون بعد از نماز: خدایا! مواظب خودت باش!
حیف نون به نامزدش می گه 4شنبه به 4شنبه دیره که همدیگر رو ببینیم، بیا 2شنبه به 2شنبه همدیگر رو ببینیم.
شخصی از خیابون رد می شده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه می کنه. جلو می ره و می گه چی شده عزیزم؟ پسر بچه می گه سکه ۲۵ تومانی ام را گم کرده ام. مرد می گه اینکه گریه نداره! بیا این ۲۵ تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه می ده! مرد می پرسه دیگه چیه؟ بچه می گه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم!
می خواستن حیف نون رو اعدام کنن، ازش می پرسن: آخرین حرفت رو بزن.
می گه: لعنت بر پدر و مادر اون کسی که بزنه زیر چهار پایه!
یه خره باحسرت به اسب نگاه می کنه، می گه اى کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم!
معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت کمک نمی گیری؟
دانش آموز: آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته ی قبل به انشای اون نمره بدی دادید!
ماره باجوجه تیغیه ازدواج میکنه بچشون میشه سیم خاردار
سه دیوانه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پایین میپرن و میگن: ما سیبزمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته! رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. ازش پرسید: تو چرا با دوستات نیستی؟ دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف ماهیتابه چسبیدم!
:cool:
حیف نون زنگ میزنه به دوستش ، دوستش میگه چه قدر لهجت بده! حیف نون میگه قطع کن دوباره میگیرم!!:cool:
مردی در سالن ژیمناستیک از مربی خود می پرسد : با کدام دستگاه کار کنم .می خواهم آن دخترزیبا را تحت تاثیر قرار بدهم
مربی گفت :از دستگاه خودپرداز بیرون سالن استفاده کن
سه تا مرد داشتند در مورد امور تصادفی صحبت می کردند
اولی : زنم داشت داستان دو شهر را می خواند که دو قلو زایید
دومی : خیلی جالبه زن من هم سه تفنگدار را می خواند که سه قلو زایید
سومی فریادی زد و گفت :خدای من ,من باید زود بروم خانه
وقتی از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده گفت : وقتی داشتم از خانه می آمدم بیرون زنم علی بابا و چهل دزد را می خواند.
خونه نمیدی؟
پول نمیدی؟
یه دفعه افتادوگفت:خدایا نمیدی که نمیدی پس چرا هل میدی؟
دکتر به یارو میگه: دوتا خبر بد دارم.
اولیش اینه که تو فقط بیست و چهار ساعت زنده می مونی.
یارو میگه دومیش چیه؟
دومیش اینه که دیروز یادم رفت اینو بهت بگم
اولی: آقا این همسایه مون ساعت 2 نصفه شب هی با مشت می کوبید به دیوار خونمون!
دومی: عجب آدم های مردم آزاری پیدا می شن. حتماً نذاشت بخوابی؟
اولی: نه، خوشبختانه خواب نبودم، داشتم شیپور تمرین می کردم!
:cool:
یکی یه روباه مرده می بینه به خودش میگه خوب شد مرده وگرنه گولم می زد !
یه نفر می خواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل می خوابه. بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمی داری ؟ میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه امد
یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده
حیف نون سوار تاکسی می شه راننده تاکسی می گه پول خرد ندارم، حیف نون می گه به جاش برام بوق بزن
یه پیرزن خودشو تو آینه می بینه می گه آینه هم آینه های قدیم!
حیف نون سوار موتور بوده، نامزدش رو هم ترک موتور سوار کرده بوده.
دختره می گه: چشمات مال منه، قلبت مال منه، عشقت مال منه...
یه دفعه حیف نون توقف می کنه، دختره رو پیاده می کنه، می گه: اگه بخوای همین جوری پیش بری حتماً می گی این موتور هم مال توه!
حیف نون دستش شکسته بوده، میره دکتر، دستشو گچ می گیرن.
حیف نون از دکتر می پرسه: آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستمو باز کنم آیا می تونم سنتور بزنم؟
دکتر می گه: البته، حتماً.
حیف نون می گه: چه عالی! چون قبلاً نمی تونستم!
دعای حیف نون بعد از نماز: خدایا! مواظب خودت باش!
حیف نون به نامزدش می گه 4شنبه به 4شنبه دیره که همدیگر رو ببینیم، بیا 2شنبه به 2شنبه همدیگر رو ببینیم.
شخصی از خیابون رد می شده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه می کنه. جلو می ره و می گه چی شده عزیزم؟ پسر بچه می گه سکه ۲۵ تومانی ام را گم کرده ام. مرد می گه اینکه گریه نداره! بیا این ۲۵ تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه می ده! مرد می پرسه دیگه چیه؟ بچه می گه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم!
می خواستن حیف نون رو اعدام کنن، ازش می پرسن: آخرین حرفت رو بزن.
می گه: لعنت بر پدر و مادر اون کسی که بزنه زیر چهار پایه!
یه خره باحسرت به اسب نگاه می کنه، می گه اى کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم!
معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت کمک نمی گیری؟
دانش آموز: آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته ی قبل به انشای اون نمره بدی دادید!
ماره باجوجه تیغیه ازدواج میکنه بچشون میشه سیم خاردار
سه دیوانه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پایین میپرن و میگن: ما سیبزمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته! رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. ازش پرسید: تو چرا با دوستات نیستی؟ دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف ماهیتابه چسبیدم!
:cool:
حیف نون زنگ میزنه به دوستش ، دوستش میگه چه قدر لهجت بده! حیف نون میگه قطع کن دوباره میگیرم!!:cool:
مردی در سالن ژیمناستیک از مربی خود می پرسد : با کدام دستگاه کار کنم .می خواهم آن دخترزیبا را تحت تاثیر قرار بدهم
مربی گفت :از دستگاه خودپرداز بیرون سالن استفاده کن
سه تا مرد داشتند در مورد امور تصادفی صحبت می کردند
اولی : زنم داشت داستان دو شهر را می خواند که دو قلو زایید
دومی : خیلی جالبه زن من هم سه تفنگدار را می خواند که سه قلو زایید
سومی فریادی زد و گفت :خدای من ,من باید زود بروم خانه
وقتی از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده گفت : وقتی داشتم از خانه می آمدم بیرون زنم علی بابا و چهل دزد را می خواند.