25-04-2013، 8:58
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-04-2013، 9:01، توسط saeed25/12.)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/0/0d/%DA%86%D8%B1%DA%86%DB%8C%D9%84.jpg
حکایت اول
یه روزچرچیل درمجلس عوام سخنرانی داشت.یه تاکسی می گیره،وقتی به محل می رسن،به راننده میگه اینجامنتظرباش تامن برگردم.راننده میگه نمیشه،چون میخوام برم خونه وسخنرانی چرچیل راگوش کنم.
چرچیل ازاین حرف خوشش میادوبه راننده۱۰دلارمیده.
راننده میگه:
گوربابای چرچیل،هروقت خواستی برگرد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.masters-of-photography.com/images/full/karsh/karsh_churchill.jpg
حکایت دوم
نانسی آستور(اولین زنی که درتاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیای کبیرراه یافته واین موفقیت رادرپی پاسخگویی وجسارتهایش بدست آورده بود)روزی ازفرط عصبانیت به وینستون چرچیل(نخست وزیرپرآوازه وقت انگلستان)روکردوگفت:
من اگرهمسرشمابودم توی قهوتان زهرمی کردم.
چرچیل(باخونسردی تمام ونگاهی تحقیرآمیز):
من هم اگرشوهرشمابودم می خوردمش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.asriran.com/files/fa/news/1390/11/3/206524_208.jpg
حکایت چهارم
مجلس عیش حکومتى،وقتى چرچیل حسابى مست کرده بودیکى ارحضارکه خبرنگارهم بود،ازروى حس کنجکاوى حرفه ایش(فضولى براى سوژه تراشى)پیش اورفت ودرحالى که چرچیل سرش روپایین انداخته بودودرعالم مستى چیزهاى نامفهومى زیرلب زمزمه مىکردومىخندیدگفت:
آقاى چرچیل!(چرچیل سرش رابلندنکرد).
بلندترتکرارکرد:
آقـاى چرچیل(خبرى ازتوجه چرچیل نبود).
درشرایطى که صداش توجه دوروبرىهاروجلب کرده بود،براى اینکه بیشترضایع نشه بلافاصله سرش روبالاگرفت وادامه داد...)شمامست هستید،شماخیلى مست هستید،شمابى اندازه مست هستید،شمابه طوروحشتناکى مست هستید!
چرچیل سرش روبلندکرددرحالیکه چشمهاش سرخ رنگ شده بودن وکشدارحرف مىزد)به چشمهاى خبرنگارخیره شدوگفت:
خانم!شمازشت هستید،شماخیلى زشت هستید،شمابى اندازه زشت هستید،شمابه طوروحشتناکى زشت هستید!
مستى من تافرداصبح مىپره،مىخوام ببینم توچه غلطى مىکنى!!؟
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/0/0d/%DA%86%D8%B1%DA%86%DB%8C%D9%84.jpg
حکایت اول
یه روزچرچیل درمجلس عوام سخنرانی داشت.یه تاکسی می گیره،وقتی به محل می رسن،به راننده میگه اینجامنتظرباش تامن برگردم.راننده میگه نمیشه،چون میخوام برم خونه وسخنرانی چرچیل راگوش کنم.
چرچیل ازاین حرف خوشش میادوبه راننده۱۰دلارمیده.
راننده میگه:
گوربابای چرچیل،هروقت خواستی برگرد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.masters-of-photography.com/images/full/karsh/karsh_churchill.jpg
حکایت دوم
نانسی آستور(اولین زنی که درتاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیای کبیرراه یافته واین موفقیت رادرپی پاسخگویی وجسارتهایش بدست آورده بود)روزی ازفرط عصبانیت به وینستون چرچیل(نخست وزیرپرآوازه وقت انگلستان)روکردوگفت:
من اگرهمسرشمابودم توی قهوتان زهرمی کردم.
چرچیل(باخونسردی تمام ونگاهی تحقیرآمیز):
من هم اگرشوهرشمابودم می خوردمش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.asriran.com/files/fa/news/1390/11/3/206524_208.jpg
حکایت چهارم
مجلس عیش حکومتى،وقتى چرچیل حسابى مست کرده بودیکى ارحضارکه خبرنگارهم بود،ازروى حس کنجکاوى حرفه ایش(فضولى براى سوژه تراشى)پیش اورفت ودرحالى که چرچیل سرش روپایین انداخته بودودرعالم مستى چیزهاى نامفهومى زیرلب زمزمه مىکردومىخندیدگفت:
آقاى چرچیل!(چرچیل سرش رابلندنکرد).
بلندترتکرارکرد:
آقـاى چرچیل(خبرى ازتوجه چرچیل نبود).
درشرایطى که صداش توجه دوروبرىهاروجلب کرده بود،براى اینکه بیشترضایع نشه بلافاصله سرش روبالاگرفت وادامه داد...)شمامست هستید،شماخیلى مست هستید،شمابى اندازه مست هستید،شمابه طوروحشتناکى مست هستید!
چرچیل سرش روبلندکرددرحالیکه چشمهاش سرخ رنگ شده بودن وکشدارحرف مىزد)به چشمهاى خبرنگارخیره شدوگفت:
خانم!شمازشت هستید،شماخیلى زشت هستید،شمابى اندازه زشت هستید،شمابه طوروحشتناکى زشت هستید!
مستى من تافرداصبح مىپره،مىخوام ببینم توچه غلطى مىکنى!!؟