اگه یک روز به شما میگفتن میمیری چیکار می کنی

[طاها]

من هم یه روز تا گام مرگ رفته بودم شانس اوردم یکی منو نجات داد

[msit723]

واقعا متاسفمم برات
خیلی سخته تو چیکار میکنی؟

[nadia.persian]

من تنها با بابا بودم ساعت 3 شب تو جاده خارج از شهر اون راننده هم فرار کرده بود

[طاها]

متا سفم

[nadia.persian]

دیگه نمیشه کاری کرد. فقط گفتم که بدونی فقط 2تا کار نداری

[msit723]

دلت تنگ نمیشه باسه پدرت؟

[nadia.persian]

میشه نشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

---

تازه من خیلی بابایی بودم

[msit723]

اخه اخه چه ربطی به کارای من تو این دنیا داره؟

[nadia.persian]

همیشه از خدا میخواستم که من زود تر از بابا برم یا حداقل لحظه ی مرگشو نبینم که دقیقا برعکس شد

---

اخه اخه چه ربطی به کارای من تو این دنیا داره؟

ربطش اینه که تو شرایطش نبودی که ببینی چقدر کار داری

[msit723]

حرف من این بود مه اگه الان بمیرم(ایشالا) فقط دو تا کار انجام نشده دارم