ارسالها: 2,819
موضوعها: 290
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 8224
سپاس شده 15344 بار در 6489 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ولت میکنم میرم . . .
نه اینکه دوست نداشته باشم ها !!
بین خودمون باشه ...
" از نـــــخــــــودی بودن متنـــــــــفــرم "
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..
و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!
ڪـωـے ڪـہ میگریزב..
از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
ارسالها: 2,819
موضوعها: 290
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 8224
سپاس شده 15344 بار در 6489 ارسال
حالت من: هیچ کدام
چه زندگی ای!
گذشته که حالم را گرفته است..
آینده هم که حالی برای رسیدن بهش ندارم...
و حال هم حالم را بهم میزند!
چه زندگی شیرینی...!
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..
و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!
ڪـωـے ڪـہ میگریزב..
از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
ارسالها: 64
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Mar 2013
سپاس ها 82
سپاس شده 379 بار در 50 ارسال
حالت من: هیچ کدام
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید
گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید
گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام
بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان
بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان
گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام
گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ،
گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم
بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ،
تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم
گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ،
گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد
گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ،
گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم
گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ،
طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم ....
تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ،
همیشه همینجا دستان مرا بخواهی
که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ،
بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ،
چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید،
هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید!
چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ،
چه خوشبختم از اینکه تو را دارم ....
اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ،
دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو!
ارسالها: 709
موضوعها: 157
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 2885
سپاس شده 4274 بار در 1177 ارسال
حالت من: هیچ کدام
از روی کینــه نیــست اگــر خنجــر بــه سینــه ات می زننــد ،
ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو ،
دل مـــی برند ...
سوالات و پیشنهادات و انتقادات خود را در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اینجا جستوجو کنید.
به پیام های خصوصی در این باره پاسخ نخواهم داد.
به جای
خوب ، ممنون ، خوشم اومد از واژه
سپاس استفاده نمایید.
در صورت مشاهده اسپم از سوی کاربر،
اخطار داده میشود...
(با سپاس مدیریت تصاویر دیدنی)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://s1.picofile.com/file/7784532361/boy.gif
ارسالها: 1,877
موضوعها: 34
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 5513
سپاس شده 6600 بار در 3565 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بـــﮧ روزهایــِ سختـــِ نبوבنﭞ قســـمــ،
ڪه בیگر بوבنت هم،
בرבـﮯ رآ בوا نمیـــکنב...!
ارسالها: 1,877
موضوعها: 34
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 5513
سپاس شده 6600 بار در 3565 ارسال
حالت من: هیچ کدام
گاهی عمیقاً مایلم « ماهی » باشم!
ماهی حافظه اش هشت ثانیه است !
بی هیچ « خاطره » ای . . .
هیچ !
ارسالها: 1,877
موضوعها: 34
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 5513
سپاس شده 6600 بار در 3565 ارسال
حالت من: هیچ کدام
چیزیم نیست ، خوبم !
فقط تو را ندارم …
ارسالها: 593
موضوعها: 88
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 5428
سپاس شده 1958 بار در 576 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همه چیز از یه بطری بازی شروع شد ؛ کمی بعد از نیمه شب ، روی یک میز شش نفره . . . !
بطری چرخید ، چرخید و چرخید . . .
همه چشمها به چرخشش بود !
حرکتش کم شد ، کم تر و کم تر . . . !
تا بالاخره ایستاد !
سر بطری به طرف من بود به هر حال من باید اطاعت می کردم !
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم !
آخرش رسید به اون . . .
نگاهم کرد و خندید ! بلند بلند می خندید !
دلیل خنده هاش رو نمی فهمیدم تا اینکه ساکت شد و خیره به من !
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اینکه بگه رو دستات راه برو یا صورتت رو با سس بشور . . .
یا یه چیزی مثل همینا . . . !
که یهو کوبید روی میز و ابرو هاشو تو هم کرد . . . !
گفت : حکم ؛ عاشقم شو . . . !
و من باید عمل می کردم این قانون بازی بود . . . !
??☜ ﺁﺳِﻤﻮﻥْ ﺁﺑﻴِـــــﮧْ
?? ﺟﺎٓﯼِِ ↜ ﺍُﻭْﻥْ ↝ ْ ﺧﺎٓﻟﻴِـــــﮧْ??
?? ﮐِﻪ ﺑﺎٓﺷـــــِﮧ ﻭُ ﺑِﺒﻴﻨـــــﮧ ??
ﺍﻳﻨْﻘَﺪْ ☜ ﺣﺎٓﻟِﻤـﻮﻥ ☞ ْ ﻋﺎٓﻟﻴِــــ
ارسالها: 593
موضوعها: 88
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 5428
سپاس شده 1958 بار در 576 ارسال
حالت من: هیچ کدام
با اینکه دلم را شکستی / به پای این دل خسته ننشستی
عهد دروغین با دلم بستی / اما هنوز دوستت دارم
بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ، با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی . . .
نه فکر آنکه مرا وابسته کرده ای به خودت ، نه یاد آنکه خاطره ها نمی سوزاند دلت . . .
و می سوزاند دل من را هر چه خاطره بینمان گذشته ، و عذاب میدهد این دل خسته را . . .
خواستم لحظه ای به بی تو بودن فکر کنم ، دیدم که نمیتوانم ، چه برسد به اینکه تو اینک داری می روی و مرا پشت سرت جا گذاشته ای . . .
همیشه با هم ، همه جا در کنار هم بودیم ، حالا در باورم نیست که دیگر تو را نخواهم دید . . .
نرو از کنارم ، مثل این است که انگار باید عمری از غم نبودنت بنالم، اما اگر زنده بمانم ، اگر از درد نبودنت طاقت بیاورم ، منی که از همان لحظه ی رفتنت مثل ابر بهار میبارم
با اینکه دلم را شکستی ، به پای این دل خسته ننشستی ، عهد دروغین با دلم بستی ، اما هنوز دوستت دارم !
هنوز هم به خیال داشتن دل سنگت ، دل به رویاهای با تو بودن بسته ام ،هنوز هم به خیال اینکه شاید دوباره بیایی ، میروم به جایی که مرا تنها گذاشتی و رفتی ، می نشینم به انتظارت، می نگرم به رد پاهایت ، هنوز مانده جای اشکهایم ، هنوز پیچیده بوی عطر بی وفایی هایت . . .
حتی اگر سایه ای را از دور دستها ببینم خوشحال می شوم ، میدوم به سویت ، تا می رسم غریبه ای را میبینم به جایت ، دلم سرد می شود ، نگاهم خسته نمیشود و باز هم می نشینم چشم به راهت . . .
مدتها گذشت ، آنقدر نشستم چشم به راهت که دیگر چشمهایم سویی نداشت ، روزی آمد که از کنارم رد شدی و رفتی و من عطر حضورت را حس کردم ، تو مرا نشناختی اما من با همین چشمهایم نابینایم تو را احساس کردم . . .
??☜ ﺁﺳِﻤﻮﻥْ ﺁﺑﻴِـــــﮧْ
?? ﺟﺎٓﯼِِ ↜ ﺍُﻭْﻥْ ↝ ْ ﺧﺎٓﻟﻴِـــــﮧْ??
?? ﮐِﻪ ﺑﺎٓﺷـــــِﮧ ﻭُ ﺑِﺒﻴﻨـــــﮧ ??
ﺍﻳﻨْﻘَﺪْ ☜ ﺣﺎٓﻟِﻤـﻮﻥ ☞ ْ ﻋﺎٓﻟﻴِــــ