09-01-2013، 9:55
سلام به همگی.
بازهم یه داستان قشنگ اوردم.
"خوشبختی"
از خدا پرسید خوشبختی را کجا می توان یافت؟
خدا گفت: «آن را در خواسته هایت جست و جو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد...
«اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر...
اگر...
و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
گفت: «بخواه که دوست بداری.
بخواه که به دیگران کمک کنی.
بخواه که هرچه داری با مردم قسمت کنی.»
و او دوست داشت و کمک کرد.
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لب ها می نشیند.
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند دیگران»
بازهم یه داستان قشنگ اوردم.
"خوشبختی"
از خدا پرسید خوشبختی را کجا می توان یافت؟
خدا گفت: «آن را در خواسته هایت جست و جو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد...
«اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر...
اگر...
و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
گفت: «بخواه که دوست بداری.
بخواه که به دیگران کمک کنی.
بخواه که هرچه داری با مردم قسمت کنی.»
و او دوست داشت و کمک کرد.
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لب ها می نشیند.
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند دیگران»