15-03-2013، 10:50
در شبم او نقشِ مطلق می کشد
گوشه ی چشمش اناالحق می کشد...
من فقط گفتم: کمی دلواپسم
شیخ صنعانی غریب و بی کَسَم
در نگاهت عشق را حک می کنم
نذرِ صد جعبه ، عروسک می کنم
گریه ام را از نگاهت پاک کن
این دلم را با دو دستت خاک کن
بعد از آن ، از من به این و آن بخوان
هیچوقت! ، بر گور من قرآن نخوان....
در شب ِ تشویش ِ شعرم حاضری
در غزل آباد زخمم ، شاعری
بی تو من داغ ِ عروسک داشتم
کاشکی! ، من چون تو قلّک داشتم
جمع می کردم ، شبی غم های ناب
می شکستم اشک هایم را به خواب
سهم چشمانم همیشه چکّه بود
کار و بار غم در اینجا سکّه بود
فکر اینجا را نکردی ماه ِ من؟
شعله دارد حسرت این آه ِ من!
نذر چشمانت دو چشم یاس من
حافظت باشد فقط احساس من
من نسب از پشت حسرت بُرده ام
مهربانم! ، پیش از اینها مُرده ام....
گوشه ی چشمش اناالحق می کشد...
من فقط گفتم: کمی دلواپسم
شیخ صنعانی غریب و بی کَسَم
در نگاهت عشق را حک می کنم
نذرِ صد جعبه ، عروسک می کنم
گریه ام را از نگاهت پاک کن
این دلم را با دو دستت خاک کن
بعد از آن ، از من به این و آن بخوان
هیچوقت! ، بر گور من قرآن نخوان....
در شب ِ تشویش ِ شعرم حاضری
در غزل آباد زخمم ، شاعری
بی تو من داغ ِ عروسک داشتم
کاشکی! ، من چون تو قلّک داشتم
جمع می کردم ، شبی غم های ناب
می شکستم اشک هایم را به خواب
سهم چشمانم همیشه چکّه بود
کار و بار غم در اینجا سکّه بود
فکر اینجا را نکردی ماه ِ من؟
شعله دارد حسرت این آه ِ من!
نذر چشمانت دو چشم یاس من
حافظت باشد فقط احساس من
من نسب از پشت حسرت بُرده ام
مهربانم! ، پیش از اینها مُرده ام....