25-02-2013، 21:11
آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم
آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و
آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنممدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ، هنوز قطره هایی از اشکهای آن روزها بر چشمانم نشسته ، حالم بهتر نیست از این دل خسته …
نمیدانم کیستی ، غریبه ای یا آشنایی ، تنها میدانم تو برای دلم یک بی وفایی!
نه به فکرت هستم نه در حال فراموش کردنت ، شاید دلم باشد در حال یاد کردنت !
یاد میکند از تویی که از یاد برده ای مرا ، از یاد برده ای حتی بی وفایی ات را ، از یاد برده ای یاد مرا ، سوزانده ای همه خاطره ها را …
مدتیست از آخرین دیدارمان گذشته ، هنوز سرنوشت همه درها را بر رویمان نبسته ، تا دلم ببیند لحظه رفتنت را ، تا دلم از یاد نبرد که چگونه پشت کردی به من و با دل سنگت تنهایم گذاشتی و رفتی !
آه این دل ،حسرت روزهای با تو بودن است ، حسرت روزهایی که چه عاشقانه دوستت داشتم ، برایت میمردم ، و تو نیز بی رحمانه مرا جا گذاشتی
آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم ، آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنم…
من که هر چه میخواهم فراموشت کنم نمیتوانم ، کاش مثل تو میتوانستم آنطور فراموش کنم که حتی نام عشق گذشته ات را نیز به یاد نداری …
آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ، که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ، تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ، راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت …
آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته، اما یادش در قلبم یخ بسته است !
آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و
آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنممدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ، هنوز قطره هایی از اشکهای آن روزها بر چشمانم نشسته ، حالم بهتر نیست از این دل خسته …
نمیدانم کیستی ، غریبه ای یا آشنایی ، تنها میدانم تو برای دلم یک بی وفایی!
نه به فکرت هستم نه در حال فراموش کردنت ، شاید دلم باشد در حال یاد کردنت !
یاد میکند از تویی که از یاد برده ای مرا ، از یاد برده ای حتی بی وفایی ات را ، از یاد برده ای یاد مرا ، سوزانده ای همه خاطره ها را …
مدتیست از آخرین دیدارمان گذشته ، هنوز سرنوشت همه درها را بر رویمان نبسته ، تا دلم ببیند لحظه رفتنت را ، تا دلم از یاد نبرد که چگونه پشت کردی به من و با دل سنگت تنهایم گذاشتی و رفتی !
آه این دل ،حسرت روزهای با تو بودن است ، حسرت روزهایی که چه عاشقانه دوستت داشتم ، برایت میمردم ، و تو نیز بی رحمانه مرا جا گذاشتی
آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم ، آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنم…
من که هر چه میخواهم فراموشت کنم نمیتوانم ، کاش مثل تو میتوانستم آنطور فراموش کنم که حتی نام عشق گذشته ات را نیز به یاد نداری …
آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ، که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ، تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ، راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت …
آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته، اما یادش در قلبم یخ بسته است !