14-02-2013، 2:06
باران که می بارد
گام بر می دارم و قدم زنان می روم
زیر باران رفتن را دوست دارم
اشکهایم را کسی نمی بیند.
تمام خاطرام را دوباره خیس می کنم.
حس می کنم دوباره زنده شده ام.
از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم
از سختی ها از نامردی ها
از بخت بد و اقبال شوم
همه را به دست باران می سپارم
باران نیز می شوید و پاک می کند
باران زندگی دوباره را یه یادم می آورد
توان راه رفتن به من می دهد
در این جاده باریک من و باران تنهای تنهای هستیم
هر قدر می بارد من سبک و سبک تر می شوم
اما می ترسم از رنگین کمان هفت رنگ پس از باران
دوباره روزگار از نو اغاز خواهد شد
پس خداوندا مگیر بارانت را ز من حتی برای یک لحظه
گام بر می دارم و قدم زنان می روم
زیر باران رفتن را دوست دارم
اشکهایم را کسی نمی بیند.
تمام خاطرام را دوباره خیس می کنم.
حس می کنم دوباره زنده شده ام.
از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم
از سختی ها از نامردی ها
از بخت بد و اقبال شوم
همه را به دست باران می سپارم
باران نیز می شوید و پاک می کند
باران زندگی دوباره را یه یادم می آورد
توان راه رفتن به من می دهد
در این جاده باریک من و باران تنهای تنهای هستیم
هر قدر می بارد من سبک و سبک تر می شوم
اما می ترسم از رنگین کمان هفت رنگ پس از باران
دوباره روزگار از نو اغاز خواهد شد
پس خداوندا مگیر بارانت را ز من حتی برای یک لحظه