ارسالها: 78
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 18
سپاس شده 169 بار در 77 ارسال
حالت من: هیچ کدام
گاهی چادرم خاکی می شود
چادر مشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود
از نگاه های طعنه آمیز خاکی می شود
از حرف های سیاه خاکی می شود
...
گاهی چادرم را خودم خاکی می کنم!
...
چادرم را می شویم تا غبار شهر را از رویش پاک کنم
تا سنگینی نگاه ها را پاک کنم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
ارسالها: 479
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: Feb 2013
سپاس ها 2546
سپاس شده 599 بار در 339 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ممنون خیلی زیباوبامعنی بود
دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
قلب (دی) ماهی ها یه طرفس اگه از قلبش بیرون افتادی دیگه راهی واسه برگشت نیست!
ارسالها: 78
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 18
سپاس شده 169 بار در 77 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همیشه دست های کوچکم به چادر مشکی ات دخیل می بستند!
وقتی چادرت را رها می کردم میان آن همه خانم چادری چه قدر سخت بود پیدا کردنت!
حالا که اگر گم ات کنم نمی ترسم
دیگر گم نمی شوم
چون میان این همه خانم مانتویی پیدا کردنت چه قدر آسان است!
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
ارسالها: 125
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2013
سپاس ها 527
سپاس شده 129 بار در 75 ارسال
حالت من: هیچ کدام
برای من حرف دوستام مهم نیس هرجور خودم دوس دارم راه میرم ولی نمیدونم چرا چادر نمی تونم سرم کنم یا نمیخوام یا دوس ندارم خودمم نمیدونم چرا.
ارسالها: 78
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 18
سپاس شده 169 بار در 77 ارسال
حالت من: هیچ کدام
18-02-2013، 15:42
(آخرین ویرایش در این ارسال: 18-02-2013، 16:02، توسط hosainbakhtiari.)
وقتی انتخابش کردم
تنها یک دلیل داشتم:
به خاطر خدا، برای قلب امام زمانم
اما وقتی تاج بندگی ام شد
یکی یکی خوبی هایش را کشف کردم
حالا وقتی توی خیابان
یا هروقت یا هرجا که احساس می کنم لازم است رو بگیرم
با همه ی وجودم، برای وجودش شکر می کنم
و آرام در گوشش می گویم:
عزیزم! اگر تو را نداشتم چه می کردم؟
حالا وقتی کسی می پرسد:
واقعا چادرت را دوست داری؟
می ترسم دوست داشتن واژه ی نارسایی باشد برای حس من نسبت به چادرم،
به تاج بندگی ام...
ای سیاهِ ســرم،
ای هم رنگ کعبه،
از هر دریچـه ای که مینگرم
تو را چیزی غیر از ناموسی ارزشـمند برای خود نمی یابم.
تو خوش رنگ تر و ماندگارتر از همه ی اطلسی های دنیــا
و خوش بو تر از همه شب بوهای دنیایی؛
چون این رنگ و بو از یک روزنه بر من جاریستـــ
آن هـم رنگ و بوی
زهــرایِ (س) خــدا ...
حجاب از زبان قلم شهدا
امام خمینی در باب وصیت نامه های شهدا می فرماید:"این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار میکند" و آن ها نیز مسأله مهم حجاب را می دانستند و وظیفه بیدار کردن را در این زمینه به عهده گرفتند در این مقاله دیده هایمان را به جملات نورانی شان می دوزیم و واقعا چقدر زیبا دستور داده اند،اعلی الله مقامهم
شهید محمد علی رجایی:" خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود راهم چون فاطمه و زینب حفظ میکنند... هدفدار در جامعه حاضرشده اند
شهید عبدالله محمودی:"و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است
سردار شهید رحیم آنجفی:"خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوایتان می کشید." " حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند
شهید محمد کریم غفرانی:"حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست
شهید حمید رضا نظام:"خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش."
شهید سید محمد تقی میرغفوریان:"از تمامی خواهرانم میخواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند."
شهید صادق مهدی پور:"یک دختر نجیب باید باحجاب باشد
شهید بهرام یادگاری"خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند
شهیدابوالفضل سنگ راشان:" تو ای خواهرم... حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است
شهید حمید رستمی:"به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان میدهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید
شهید علی اصغر پور فرح آبادی: "خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد
شهید علی رضائیان:"شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند
شهید علی روحی نجفی:"از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است
شهید غلامرضا عسگری:"مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم
شهید محمد حسن جعفرزاده:"ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاسرخی خون من
شهید محمد علی فرزانه:"خواهرم: زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن
هنوز نفسهای آتشین وی در هوا طنین انداز است؛
هنوز خطبه های رسا و عقده گشایش به گوش می رسد؛
بعد از آن همه رنج و اندوه که از جفای نامردان روزگار، متحمل شده بود، حال او بود و بیان ناگفته ها!
اما بعد از مصائب، بعد از آن همه رنجش، اولین کلامی که زبان آن را به دوش کشید و اولین شکایتش به جباران چه بود؟
آیا از پیمان شکنی کوفیان گلایه نمود؟ نه ...
آیا از پیکار نابرابر ستمگران گلایه نمود؟ نه ...
آیا از تشنه کامی ها گلایه نمود؟ نه ...
آیا از به آتش کشیدن خیمه ها گلایه نمود؟ نه ...
آیا از تاخ و تاز سم ستوران بر روی پیکر های پاک بی کفن گلایه نمود؟ نه ...
آیا از سرهای بریده گلایه نمود؟ نه ...
آیا از به نیزه نشستن سرها گلایه نمود؟ نه ...
آیا از اسیری زنان و کودکان بی سرپناه گلایه نمود؟ نه ...
اول کلام مبارکش، کلام حقّ بود. اولین شکایتش از یزید و یزیدیان، به تماشا گذاشتن زنان و کودکان در مقابل دیدگان بیگانه و پاره شدن حریم حجاب در برابر مردان نامحرم بود.
آری! او حتی در اوج درد و شکنجه و غصه هم، خدا را می دید و این همه را چیزی جز جمال و زیبایی نمی دید.
ای کاش! من و تو نیز ای خواهر مسلمانم! بتوانیم زینب وار زندگی بگذرانیم و برای پاکی و حجابمان ارزشی زینبی قائل شویم ...
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردن
ارسالها: 55
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2013
سپاس ها 115
سپاس شده 260 بار در 45 ارسال
حالت من: هیچ کدام
من نمیخوام همینجوری که هستم میمونم الان معمولیم نه خیلی جلف نه خیلی امل راحتم و معمولی
بکس من همون sara000 هستم