09-02-2013، 23:13
من که چیز زیادی نخواستم
تنها اسمان را خواستم
و گاهی تو را
که اگر ماه نباشد
روشنایی شبهایم شوی...
تنها اسمان را خواستم
و گاهی تو را
که اگر ماه نباشد
روشنایی شبهایم شوی...
|
ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ |
|||||||||||||||||||||||||||||
09-02-2013، 23:13
من که چیز زیادی نخواستم
تنها اسمان را خواستم و گاهی تو را که اگر ماه نباشد روشنایی شبهایم شوی...
10-02-2013، 0:35
گاهــــــی مجبـــور ی برای راحــــت کــــردن خیــــال دیگـــــران
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدهی ولـــــی چه حیــــف که درونـــــت غوغـــــــاست ...
10-02-2013، 3:23
نمی دانم چرا؟!
نمی دانم از کی؟! همین قدر می دانم که آنقدر نسبت به اطرافم بی خیال شده ام که هیچکس را نمی بینم، هیچکس برایم مهم نیست، خودم هستم و زندگیه خودم… انگار خدا این دنیا رو فقط برای من خلق کرده تا “من” باشم و “خودش”… تنهای تنها… حال در این فکرم که نکند راهم اشتباه است! آخه مگه میشه یکی تا این حد نسبت به اطرافش بی تفاوت باشد، آری من اینم…
10-02-2013، 4:06
آرامتــر تكــانـش دهیــد...
مـَـرگ مَغـــزی شُــده...بــایـد زودتـــر دفــن شــود... چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد... اِحســـاسَـــم استــــ ! تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــود خـــــودمــ دیـــدمــ ، كِســـی لِهــــش كــــــرد و رَفــتـــــ..!
10-02-2013، 20:42
فلک دادو فلک دادو فلک داد فلک از کودکی درس غمم داد
درختی سبز بودم توی بیشه تراشیدن مرا با ضرب تیشه تراشیدن مرا قلیون بسازن که دائم بر سرم اتش بسوزه از ان بخت بدم که مادرم مرد مرا بر داییه دادن داییه هم مرد مرا با شیر گاو الوده کردند از ان بخت بدم گوساله اش مرد کبوتر بچه ای بازار خریدم به روی سینه ی خود پروریدم ندانستم کبوتر بی وفا بود که پیش از من کند رو بر سر کوی
12-02-2013، 21:26
بــــﮧ בنبــال ویلــچرﮮ
براﮮ روزگـــار مــــ ــﮯ گــرבم ظــاهـــرا پــایــﮯ بــراﮮ راه آمـــבטּ بـــا مـــטּ نــבارב!
12-02-2013، 22:55
میان ابرها سیر میکنم هر کدام را به شکلی میبینم که دوست دارم . . .میگردم و دلخواهم را پیدا میکنم میان آدمها اما . . .کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض میکنندبـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــودبـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــدبــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت...چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…!...
13-02-2013، 13:45
هر چقدر هم که ضعيف باشی گاهی اوقات
می توانی تکیه گاه باشی
13-02-2013، 13:51
..........................................
13-02-2013، 13:53
غیــــــرت دارمــــــــ
روی خــــــــــــــاطراتمانـ !!! بـــرای هـــر كســــی تعــــــریفشان نمــــیكنمـــــ... تــــــــــــو فقـــــط مــــــــرد بــــــاش و انـــــــكارشـــــان نكـــــــن...
| |||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|