08-01-2013، 9:37
هیچـ دِلیـ بیـ بهآنهـ نمیتپد
نمیدآنمـ بهـآنهـ هآ دلگیرنــد
یآ دلـ هآ بهانهـ گیر.......
نمیدآنمـ بهـآنهـ هآ دلگیرنــد
یآ دلـ هآ بهانهـ گیر.......
|
اشکهایم میبارد........... |
|||||||||||||||||||||||
08-01-2013، 9:37
هیچـ دِلیـ بیـ بهآنهـ نمیتپد
نمیدآنمـ بهـآنهـ هآ دلگیرنــد یآ دلـ هآ بهانهـ گیر.......
24-01-2013، 10:30
✗بـ ـ ـارونـو دوستــْ دارَمـ هـَنوز
چونــ تــو را يادَمــ ميارِهــ حـِســْ مي كُنَمـْ پيشــِ مَنيـــ وَقتيـــ كِه بارون ميبارهــ بـ ـ ـارونـو دوستــْ داشتيــ يكــ روز عـَزيزِ هـَم پــَرسه ي مـَنــ بيــا دوباره پا بـِهـ پامــ تو كوچـــ ـ ــه ها قـََدَمـ بـِزَنــ ...✗
24-01-2013، 18:24
ساعـت هـای نبـودنـت
روی مچــم بسته نمی شونـد دیــــگـــر!! حــــــــــلقه می شوند دور گــــــــردنــــــــم
25-01-2013، 10:34
سلام اي چشم باراني ! پناهم مي دهي امشب ؟ سوالم را که مي داني ! پناهم مي دهي امشب ؟ منم آن آشناي ساليان گريه و لبخند و امشب رو به ويراني ، پناهم مي دهي امشب ؟ ميان آب و گل رقصان ، ميان خار و گل خندان در آن آغوش نوراني ، پناهم مي دهي امشب ؟ دل و دين در کف يغما و من تنها و من تنها... در اين هنگام رو حاني ، پناهم مي دهي امشب ؟ به ظلمت رهسپار نور و از ميراث هستي دور در آن اسرار پنهاني ، پناهم مي دهي امشب ؟ رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انساني ، پناهم مي دهي امشب ؟ نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمي محفل تو از چشمم چه مي خواني ؟ پناهم مي دهي امشب ؟
28-01-2013، 0:48
رفتــﻣ نشسـتم کنارﺷ گفتم : براﮮ ﭽﮯ نمیرﮮ گـُلات رو بفروﺷﮯ؟
گفت : بفروشم ﻜﻬ ﭽﮯ ؟ تــا دیـــرﻮز ﻤﮯ فـــروختم ﻜﻬ بــا پولش آبﺠﮯ مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ، بــا گریه گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟ گفتم : بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد ، یه گـل بهم داد گفت :بگیر باید از نو شروع کرد تو بدوטּ عشقت ، ﻤטּ بدوטּ خواهرم ..
28-01-2013، 20:04
فـیـاـــم سـیـنـمـائـے نـبــود . . .
تــئـاتــر هــم نـبــود . . . روز هـاے زنـدگـے مـטּ بـود ڪـہ در פــسـرت دستـانـت گـذشـت (!)
28-01-2013، 20:23
مـآ تـْو دُنـیآےْ مـَجْـآزے .؛
چـیزے هـَسـتیـْم . .؛ کــِﮧ مـْےخـوآیـیم بآشـْیم . .!! نـَـﮧ اوטּ چـیزے کـِﮧ .؛ وآقـِعـاً هـَسْـتیـم . ، دوسـتـِﮧ مـَטּ . . هـیچـوَقـْت مـآرو بـآوَر نـَکـُـטּ !!
29-01-2013، 15:30
آن روز که خداوند تو را به من بخشيد
فکر مي کردم تحفه اي از بهشت را به پاداش کدامين عمل خيرم به من ارزاني کرد... اما نمي دانستم که اين بخشش سرآغاز بازي تازه اي است که يقينا خداوند برنده اين بازي بود. و من مانند کودکي سرشار از ذوق داشتن عروسکي نو تو را همبستر تنهايي شبانه ام کردم وچند روز بعد... تو را به گورستان خاطرات قشنگ کودکي ام سپردم
29-01-2013، 23:40
عشق یعنی صدای بیداده گریه .سکوت تلخ فریاد .نیم نگاه شهامت در پس نقاب خیال آخرین ترانه لالایی. گریه های بیصدا .نگاه پر زحسرت .آتش سوزان خاموش چگونه میتوان فریاد زد وقتی حتی نفسی در سینه باقی نیست. چگونه میتوان خاموش شد وقتی حتی جرعه ای سرما نیست. من در پس چهره غمگینت فریاد بیصدا را دیدم. من فریاد زدم اما صدای فریادم را چه کسی خواهد شنید؟
30-01-2013، 12:21
لبخـنــבهاے ڪوتاه و تلخـــم یعـنـے
روزے بـﮧ ωـختے اכּـتقام خواهـــم گرفـت ... | |||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|