ارسالها: 55
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2013
سپاس ها 7
سپاس شده 36 بار در 26 ارسال
حالت من: هیچ کدام
الا اب هم نشین دل که یارانت برفت ازیاد
مبادروزی که انــــــدم بی یاد تو بنـــــــشینم
صباح الخیر کجایــــــــی ســــاقیـــــابرخیز
که غوغا می کند درسر خیال خواب دوشینم
وازاین حرفا
دستم بوی گل میداد مرا بحکم چیدن گل گرفتند اما هیچ وقت کسی فکر نکرد شاید گلی کاشته باشم (از اینا زیاد دارم )
ارسالها: 9
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2013
سپاس ها 23
سپاس شده 8 بار در 4 ارسال
حالت من: هیچ کدام
به جون همسایه سر کوچمون اگه عشقمو با bmw باباش یه دستم..... زانتیا رو یه دست دیگم بذارن
معلومه دیگه زانتیا رو انتخاب میکنم
ارسالها: 1,877
موضوعها: 34
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 5513
سپاس شده 6600 بار در 3565 ارسال
حالت من: هیچ کدام
تنـــم بوی خستـــــــگی میــدهد ،
و زندگیـــم،
بـــوی مــــــــــرگ...
ارسالها: 906
موضوعها: 620
تاریخ عضویت: Oct 2012
سپاس ها 1757
سپاس شده 3366 بار در 924 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم.
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهان خانه ی جانم، گل یاد تو درخشید.
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم،
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم.
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو ، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت،
من ، همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام،
بخت، خندان و ،زمان رام.
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب.
شب و صحرا و گل و سنگ،
همه، دل داده به آواز شباهنگ.
یادم آید، تو به من گفتی:"از این عشق حذر كن!
لحظه ای چند بر این آب نظر كن!
آب، آیینه ی عشق گذران است.
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر، سفر كن!"
با تو گفتم:"حذر از عشق ندانم.
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،
نتوانم!"
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر لب بام تو نشستم.
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم.
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم،
تا به دام تو در افتم، همه جا گشتم و گشتم،
حذر از عشق ندانم،
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم!
اشكی از شاخه فرو ریخت.
مرغ حق، ناله تلخی زد و بگریخت...
ماه بر عشق تو خندید.
اشك در چشم تو لرزید،
یادم آمد كه دگر از تو جوابی نشنیدم،
پای در دامن اندوه كشیدم،
نگسستم، نرمیدم...
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم،
نكنی دیگر از آن كوچه گذر هم...!
بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم...!
ارسالها: 293
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Jan 2013
سپاس ها 590
سپاس شده 715 بار در 241 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عشق اول و آخرم خداست بقیه ارزش عشق ورزیدن ندارن
ارسالها: 906
موضوعها: 620
تاریخ عضویت: Oct 2012
سپاس ها 1757
سپاس شده 3366 بار در 924 ارسال
حالت من: هیچ کدام
گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم دوستت دارم