06-01-2013، 17:23
هر روز کــمی از خـودم را
در شـعری
خرج میکــنم
تا ذره ای از تـــو
داشــته باشـــم ...
در شـعری
خرج میکــنم
تا ذره ای از تـــو
داشــته باشـــم ...
|
نظرسنجی: شما عضو کدوم گروهین؟! این نظرسنجی بسته شده است. |
|||
گروه1 | 5 | 55.56% | |
گروه2 | 0 | 0% | |
گروه3 | 4 | 44.44% | |
در کل | 9 رأی | 100% |
*شما به این گزینه رأی دادهاید. | [نمایش نتایج] |
جمله های کوتاه عـــ ـــــ ــــاشــ ـقــــ ــــــ ـــــانـــــ ـه...!!! |
||||||||
06-01-2013، 17:23
هر روز کــمی از خـودم را
در شـعری خرج میکــنم تا ذره ای از تـــو داشــته باشـــم ...
06-01-2013، 17:24
کاش می شد آدم گاهی
به اندازهی نیاز بمیرد بعد بلند شود آهسته آهسته خاکهایش را بتکاند گردهایش بماند اگر دلش خواست برگردد به زندگی دلش نخواست بخوابد تا ابد کاش میشد گاهی آدم به اندازهی نیاز بمیرد...
06-01-2013، 17:29
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم …
06-01-2013، 17:36
درد دارد...
وقتی می رود و همه می گویند دوستت نداشت وچقدر سخت است که به همه ثابت کنی که هرشب با عاشقانه هایش... خوابت می برد
06-01-2013، 19:01
تو چه میفهمی از روزگارم…؟
از دلتنگی ام؟ گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم… می فهمی؟ فقط خوابت را…
06-01-2013، 19:02
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتى تو نیستى هیچکس نیست دلم را گرم کند!
06-01-2013، 22:34
ـدوستت دارَمـ ها رـا نگــَه مے ـدارے بَراے ـروز مَبـــادا
دلــَمـ تنگـ شُده ها رـا ، عاشقتــَـمـ ها رـا … این جُمـــله ها رـا کــه ارزشمَندَند الکـــے خــَرج کـَسـے نمے کــُنے! باید آدَمـَــش پیدا شَوَد! باید هَمــــان لحظه از خودَت مُطمئن باشــے وَ باید بدانــے کـه فردا ، ـاز امـــروز گــُفتنش پَشیمـــان نَخواهـــے شُد! سِنَت کـه بالـا مے رود کــُلے دوستت دارمـ پیشَتــ مانده ، کـُلی دلمـ تنگ شُده وَ عاشقتـَــمـ مانده ، کـه خـَرج کــَسے نکردهاے وَ روے هَمـ تلنبار شُدهاند! فرصَت ندارے صَندوقــَت رـا خالے کـُنے ...! صَندوقت سَنگین شُده وَ نمےتوانے با خودت بکشے ـاَش شـُــروع مے کــُنے به خرج کردنشــــان !!! توے میهمانے اگــَر نگاهت کرد ، اگر نگاهـَـش رـا دوست ـداشتــے توے رَقــص اگر پابهپایت آمَد اگر هَوایت رـا داشت اگر با تـــو تــَرانه رـا به صداے بُلنــد خواند توے جَلسه اگر حرفــے رـا گفت که حرفـــ تــو بود اگر استدلالــے کــَرد که تکانَت داد دَر سَفـــر اگر شوخ وُ شَنگ بود اگر مُدامـ به خـَندهات انداخت وَ اگر مَنظرههاے قشنگ رـا نشانت ـداد بَراے یکے ، یک دوستت ـدارمـ خــَرج مے کـُنے بَراے یکے ، یک دلمــ برایت تنگـ مے شَوَد خــَرج مے کنے یکـ چقدر زیبایـــے ، یکــ با مَن مے مانــے ؟!! بَعد مے بینے آدمـــ ها فاصلــه مے گیرنــد مُتهمَت مے کنند به ســو استفــاده از اعتمـــاد آدَم ـها ! اما بگذار به سن تـــو برسَند! بگذار صَندوقچه ـشان لبریز شـَـود آنوقت حالـ امروز تـــو رـا مے فهمند بدون این که تـــو را به یاد بیاورنـــد غریب است دوست داشتـَن و عَجیب تر از آن است دوست داشتــه شـُــدَن ! وقتے مے دانیمـ کسے با جان وُ دل دوستمـــان دارد وَ نفس ها وَ صدا و نگاهمان در روح وُ جانَش ریشه دَواندـه به بازیَش مے گیریــــمـ هَر چه او عاشـــق ـتر ، ما سَــرخـوُشتر ، هَر چه او دل نازُک ـتَر ، ما بے رَحـــمـ ـتر تقصـــیر از مـــا نیست تمامے قصه هاے عاشقانـه ، اینگونه به گوشمـــان خوانـــده شده ـاند ...
06-01-2013، 22:49
در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد؛ مردم بر سبیل عقاید جاری یا عقاید خودشان سعی می کنند با لبخند، شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند...
06-01-2013، 22:59
هوای تو را می خواهم
تو را که برایم زندگی را گرم میسازی و عاشقانه رنگارنگ... چون برگهای پاییزی و بی انتها... همچون قصر عشقمان و شاد و نورانی... چون لبخند پر مهر تو بازهم برایم خاطره ساختی یک روز قشنگ و دوست داشتنی مثل همه ی پنج شنبه های با تو جنس نگاهت رنگ دستانت سرخ و سبز همرنگ جنگل روبه روی مان! و تن من داغ داغ همانند آتشی که بر پا کردی و سرخی آتش که صورتت را جذابتر می کند و لبخند شیطنت آمیزت که به آتش میکشد اندام تشنه ی مرا بازی آغاز می شود یک توپ و دستان ما چقدر دوست دارم این بازی های دونفره را که بی خیال و کودکانه که می خندیم که قهقه میزنیم شاد می شویم... من خوشبختم از اینکه اینجا هستم در کنار تو عاشق تو توی قلب تو در آغوش تو و چشم در چشم تو و خیالت در خیال من چطور میشود فرشته ای مانند تو در ارتفاع پایین پرواز کند و به دنیای من قدم بگذارد ... به من بگو چطور باید دوستت داشته باشم...؟؟؟
07-01-2013، 10:19
آنقدر مرا از رفتنت نترسان، قرار نیست همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند . . . ماندن به پای کسی معرفت میخواد نه بهانه ! | ||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|