♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

[♥ هومن♥]

وقتی که زندگی ،

در فاصله ی امروز تا فردا

مسیرش را تغییر می دهد !

وقتی نقشه هایی که کشیده یی ،

در فاصله ی امروز تا فردا

چون حباب های کوچکی میترکند !

وقتی چیزی که در ظاهر اهمیت داشت ،

در فاصله ی امروز تا فردا

بی اهمیت می شود !

تنها رها کردن برایت باقی می ماند و

دعوت به مبارزه

تا از این دگرگونی عظیم

جسارت راهی شدن بیابی !

[ps3000]

به تو گفتهـ بودم که ...

با دلمـ بازی نکن ؛

ببین ...

خرابشـ کردی ...

دیگر عاشق نمی شود

[Armina]

به من گفت:

بروگورت راگم کن..

وحالا

هرروز

به دنبال

قبرمن میگردد...

کاش آرام پیش خودت

زیرزبانی میگفتی:

زبانم لال...

[love_strom]

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی ..
من هنـــوز روزها را می شــمارم!..
و تـــو پیدا نمیشوی !..
یا من بازی را بلــد نیستم !
یا تو جر زدی !

---

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تودلی رابه دریا زدم که از آب واهمه داشت.....
چه ساده به اعتبار دستانت زمین خوردم....[color=#FF4500]

[ps3000]

چـقـدر خـوبـه . . .
یـکـی بـاشـه
یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه
سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش آرومـت کـنـه
هـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه
عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه
چـقـدر خـوبـه
چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه
غـصـه نـخـوری هـا

[love_strom]

مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
عجبا ! هیچ کس هنوز
به سهم کم اش از مرگ
اعتراضنکرده است
*
خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان میشود
کودک بودم که درسینما
مردی ازاسب افتاد و
آنقدر روی زمین کشیده شد که :
گریه چشم هایم را بست
بعد ها دانستم
افتادن از اسب گریه ندارد
خیلی ها از اصل می افتندو می میرند

[Armina]

گفتــــه بودم لَب تَر کُنی میمیرم برایت !
.
.
.
اَمــــــا نه این کـه لب هایت با لب های دیگری تـَر شود !!!
حالا برو بمیر...

[love_strom]

تو چای مینوشی....

غافل از این که...

کسی اینجاست

که به فنجان درون دستهایت هم حسادت میکند....

---

آدَمه دیگه
دِلِش میخواد برای یکی تَـــــــــک باشه
دِلِش میخواد یکی فقط نِوِشتِه هایِ اون رو بِخونه
دِلِش میخواد یکی فَقَط به اون اِس اِم اِس بِده
دِلِش میخواد یکی فَقَط نِگَرانِ حالِ اون بِشه
دِلِش میخواد
اون یِکی
تـــــ♥ـــــــو
باشی
آدَمه دیگه

---

لـــيـــــــــلي ........

اينـــجـــا مـــجنــــــون بـــا هـــمـــه ي لــــــيلـــي هـــــــــا"محـــــــــــــــرم"اســـت....

بــــــه جـــز لـــيلـــي خـــــــــودش..

[serpico]

بعداز مدتـــ ها دیدمش..

دستامو گرفتو گفتــ چقدر دستاتـــ تغییر کرده..

خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم..

تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم: بی معرفتــــــ!

دستای من تغییر نکرده..

دستات به دستای اون عادت کرده

[ps3000]

ســــــــــرد است اما ســــرمــــا نـــمــیــخــورم تــــو نـــگـــران نـــبـــاش...
کــــلاهـــی کــه ســـرم گـــذاشــتــی تــا گـــردنـــم را گـــرفـــتــه اســت ..