امتیاز موضوع:
  • 62 رأی - میانگین امتیازات: 4.39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمیکاهد …
همیشه هستی … همین حوالی …
مـَسـيـرُ
مـيـشـهـ
سـاخـت از
رو
هَـدَفـ
 سپاس شده توسط B I N A M ، bahare_021
آگهی
منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده

ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد
به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده
 سپاس شده توسط bahare_021
معنــــــــــــای خوشبختــــــــــــی این اســــــــت کـــــــه

دردنیــــــــــاکسی هست که بی اعتنــــــــا به نتیجــــــــــه

دوســــــــتت دارد....
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 83
 سپاس شده توسط ps3000
همه یهویی ها خوبن :
یهویی بغل کردن
یهویی بوسیدن
یهویی دیدن
یهویی سورپرایز کردن
یهویی بیرون رفتن
یهویی دوست داشتن
یهویی عاشق شدن
اما امان از یهویی رفتن !!!
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 83
وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،

مثلِ یــك قـــطره اشک ..

دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟
...
گوشه ی چشم ..

رویِ گونه ..

و يا ..

رویِ خــاک !

...

تـــو دیـگه چــکیــدی !!!
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 83
 سپاس شده توسط ps3000
خدایا...!

اندكی نفهمی عطا كن،كه راحت زندگی كنیم!

مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...!
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم

.............

دیگر نگاهم چشم به راه آمدنت نیست آشنای من
دیگر تاب این غمنامه را ندارم
که من ناله کنم و تو باز هم و باز هم نیایی
یك بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
دلم رو میسپارم به نوای غمگینش و چشمامو می بندم
می بینمت....درست با همون نگاه خداحافظی لحظه ی آخر
وقتی بر میگشتم و نگاهت می کردم و هنوز ایستاده بودی
وقتی بی خبر از فرداهای رو به رو میدونستم رفتنت همیشگیه
وقتی دلم پر می زد سمتت و پاهام منو می کشوند سمت خونه

و فرداش...
و فرداهاش...
همه ی حرمتا روز به روز....لحظه به لحظه .... قدم به قدم....شکست
ما با دست خودمون تمام رویاها رو به باد سپردیم
و من....
آه....خدا.... چه تجربه ای بود....

این روزها
میخوام باهات حرف بزنم
می خوام به یادت بیارم
اما دستام خالی تر از اونه که بتونه سمتت بیاد
شونه هام لرزون تر از اونه که بخواد بهش تکیه کنی
و تو....
که با حضور من تنها بودی و با رفتنم تنهایی هات تمام شد
و تو....
که هرگز نفهمیدی چرا من شکستم....

دارم میرم
از دیار تو
دارم میرم از این راه به بیراهه ی بی تو بودن
بی حرف....حتی بی خداحافظی
میرم تا روزی بیش از این مدیون عصبانیتت نشم
میرم تا روزی زیر سنگینی سکوتت اشک نریزم

هر چند....
مدتهاست که رفتم....

این روزها نوید آغازی تازه است
شاید برای من شاید برای دلم
دل به خدا سپردم
و ایمانم میگه بهتر از این نمیشه

دوستم واسم نوشت:همیشه پایان ها شیرینن....اگر دیدی شیرین نبود بدون پایان نیست!
شاید این تلخی ها پایان ما نبود...
شاید روزی جایی قصه ی ما دوباره صفحه ی تازه ای رو میبینه
گرچه....مطمئنم اون روز دیره....دیر

دلم....
یه حس....
یه انتظار....
آینده؟؟؟
نمیدونم!!!!
بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

ی. گلرویی
 سپاس شده توسط bahare_021


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان