امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عششششق مطلق

#1
عشق مطلق به علاقه و محـبتي اطـلاق مي شود که فرد
بدون اينکه هيچ گونه انتظاري از طرف مقابل داشته باشد،
همه چيز به او ميبخشد و هيچ حدو مرز و يا تعريف خاصي
براي علاقه خود قائل نميشود. بـعــبارت ديگر زمانيکه شما
فردي را به صـورت مـطلق دوست داشته باشيد، به او ابراز
احساس ميـکنيـد و اين کار را بدون هر گونه انتظاري انجام
مي دهيد، توقع نداريد که طرف مقابل احساسات شما را عيناً بازتاب دهد، براي ابراز عشق و علاقه خود نياز به زمان و يا مکان خاصي نداريد، هيچ پارامتر معيني براي اينکه کي، کجا و چرا عشق بايد ابراز شود، قائل نيستيد. روابط مختلفي وجود دارند که در آنها عشق و علاقه به صورت مطلق و بي قيد و شرط است. علاقه اي که ميان همسران رمانتيک، والدين و فرزندان، خواهر و برادرها، و حتي برخي از دوستان وجود دارد، مي تواند نمونه هاي مناسبي براي اين نوع عشق و محبت به شمار رود. يکي از فاکتورهاي اصلي عشق مطلق، عدم وجود هر گونه محدوديت و انتظار متقابل در رابطه است.

در عشق مطلق هيچ آثاري از مبادله و يا عمل متقابل نبايد به چشم بخورد. شما عشق خود را بدون هيچ انتظاري نثار شخص مقابل مي کنيد و هيچ انتظاري نداريد که او خواهش هاي دل شما را برآورده سازد. اين نوع مهر و علاقه مربوط به شما و احساسات شخصيتان مي شود و نبايد تصور کنيد که بايد يک چنين احساس مشابهي در فرد ديگر نيز ايجاد شود. شايد اميدوار باشيد که در مقابل همين احساس دوست داشتن به شما برگشت داده شود، اما بايد توجه داشته باشيد که يک عشق حقيقي انتظار ندارد که احساس متقابل وجود داشته باشد. اگر اين انتظار را داشته باشيد که عشق شما نسبت به طرف مقابل نهايتاً از سوي او نسبت به شما تلافي گردد و عشق و علاقه تان را تنها بر اساس چنين تصوري به او ابراز کنيد، بدانيد که عشق شما، مهر و محبت بي قيد و شرط نيست. يکي از نمونه هاي خوبي که مي توان براي عشق مطلق بيان کرد، رابطه ميان والدين و فرزندان مي باشد. مادر و يا پدر عاشقانه فرزند خود را دوست مي دارند و شايد کودک نيز يک چنين احساس مشابهي نسبت به آنها داشته باشد، اما مادر و پدر عشق خود را بدون هيچ گونه انتظار و توقعي نثار فرزندشان مي کنند. عشق مطلق شما همچنان وجود دارد حتي اگر طرف مقابل هيچ گونه احساس مشابهي نسبت به شما نداشته باشد و هيچ احتمالي هم نداشته باشد که شايد يک روز چنين احساسي در او ايجاد شود.

عشق بي قيد و شرط بدون وجود هر گونه مرز و محدوده اي است و ابدي مي باشد. عشق مطلق واقعي تا جايي که ذهن قادر به خيال پردازي باشد گسترده خواهد شد. زمانيکه شما عشق بي قيد و شرط خود را نسبت به کسي ابراز مي کنيد، اين کار را با دانش به اين مطلب انجام مي دهيد که رفتار و يا گفته هاي طرف مقابل سبب از بين رفتن اين عشق نخواهد شد. حتي اگر آنها رفتاري را از روي عمد براي آزار رساندن به شما انجام دهند، به راحتي مي توانيد از عمل آنها چشم پوشي کنيد و اصلاً از کرده او ناراحت و عصباني نشويد. همچنين هيچ گاه نبايد از عشق حقيقي براي کنترل اعمال و رفتار او استفاده کنيد. بيان اين مطلب که اگر آنها کارهايي را که شما علاقه نداريد انجام دهند، بنابراين از عشق شما نسبت به آنها کاسته خواهد شد، نشاندهنده اين موضوع است که عشق شما نسبت به آنها حقيقي نيست. همسراني که عاشق هم هستند و زندگي رمانتيکي را دنبال مي کنند، معمولاً احساس عشق مطلق نسبت به هم دارند. زمانيکه يک همچين احساسي در رابطه وجود داشته باشد، هيچ يک از طرفين از عشق خود براي کنترل رفتار ديگري استفاده نمي کند و ديگري او تهديد نمي کند که اگر خواست هاي او را برآورده نسازد، به طبع از عشقش کم خواهد کرد.

عشق مطلق حقيقي بدون وجود هيچ گونه پارامتر معيني است و تعريف خاصي ندارد. کسي که عاشق بي قيد و شرط است، محبت خود را پيرو هيچ گونه تعريف خاصي به شخص ديگر انتقال نمي دهد. عشق حقيقي بدون مجاز کردن تعريف و يا هر گونه محدوديتهاي ديگري براي بقاي عشق، نثار طرف ديگر مي شود. عشق ميان خواهر و برادر ها مثال خوبي از عشق مطلق است که بدون هيچ گونه تعريف و مشخصات خاصي است. شايد خواهر و برادرها در طول زندگي با يکديگر دعوا و جر و بحث کنند، اما به هر حال پيوندهاي عاطفي محکمي ميان آنها وجود دارد که هميشگي است و هيچ گاه از بين نخواهد رفت. خواهر و برادرها شايد از دست هم ناراحت و عصباني شوند، اما عشق حقيقي آنها فراي تمام حدود و مرزها مي باشد و با وجود هزاران جنگ و دعوا بازهم پابرجا باقي خواهد ماند.

کساني که نسبت به شخص ديگري داراي عشق مطلق هستند، هميشه آرزوي بهترين ها را براي عشق خود مي کنند و به او اجازه مي دهند که آزاد باشد و به دنبال چيزي برود که واقعاً خوشحالش مي کند. عشق حقيقي شامل خواستن بهترين ها براي فرد مي باشد. بايد سعي شود که به نيازهاي آنها توجه کنيم و بفهميم که آنها بايد خودشان آزاد و رها باشند و هر چيزي را که مي خواهند انتخاب کنند تا به درجه اي از خوشحالي که مد نظرشان است، دست پيدا کنند. شايد تصور کنيد که شما بهتر مي توانيد بهترين چيز را براي کسي که دوستش مي داريد تشخيص داده و تعيين کنيد، اما بايد به خودشان اجازه دهيد که به شخصه چيزها را ياد گرفته و تجربه کنند و موقعيت هايي را بوجود آوريد که اين کار را راحت تر انجام دهند و چيزهايي که فکر ميکنند آنها را خوشحالتر مي سازد، آسانتر بدست آورند. شايد در نهايت انتخابشان اشتباه از آب درآيد، اما اگر شما عاشق آنها باشيد بدون هيچ قيد و شرطي هميشه براي کمک کردن به آنها حاضر هستيد و هيچ گاه کارهاي وي را قضاوت نمي کنيد.

عشق مطلق بدون هر گونه حد و مرزي مي باشد و در تعريف آن محدوده و يا پارامتر خاصي وجود ندارد. عشقي است که سبب مي شود هميشه خوشحالي و رفاه کساني را که دوستشان مي داريد را بخواهيد و حتي خوشحالي آنها از شادي خودتان بالاتر باشد. زمانيکه عشق مطلق خود را نسبت به کسي ابراز مي کنيد، مهم است که متوجه باشيد هيچ حقي نداريد که چيزي از او انتظار داشته باشيد و توقع نداشته باشيد که احساساتتان را با رفتار و يا گفتارش پاسخ بدهد، در ضمن نبايد احساس کنيد که او ملزم است مطابق با چيزهايي که شما تعيين مي کنيد، صحبت کرده و يا رفتار نمايد.
دوسال وهشت ماهه که کنارهمیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط nina jigar ، SABER ، FARID.SHOMPET ، T A R A ، azary ، bahare_021 ، ÐeaÐ GiЯl ، ..WonDerfull.. ، (nasim) ، ѕтяong
آگهی
#2
وقتی با خداگل یا پوچ بازی می کنی

نترس،تو برنده ای

آخه خدا همیشه دو دستش پره!
عششششق مطلق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته ، azary ، خانوم گل
#3
نقابم کو؟؟؟؟؟؟

ایــنــجا هــمـه نــقــابــی بـر چــهـره دارنـد ..

مــی خــواهــم هــمــرنــگ جــمــاعــت شــوم ..

ایــنــجا صـــــداقــــــــــــت "تــــــاوان" دارد ...

ایــنــجا بــوی یــکــرنگــی نــمــی دهــد
پاسخ
 سپاس شده توسط azary ، bahare_021 ، ÐeaÐ GiЯl ، دلشكسته ، AmItiSe
#4
ایـن هــوا، هـوای خوبـی اسـت
بـرای دلــتـنـگ بـودن…
مـن بـغـض هایـم را
بـا روح زخمـیـم می آورم،
تـو آغـوشـت را، بـا بـوسـه هایـت…
بـگـذار دسـت کشیـدن از تــو
هـمچنـان غیـر مـمکـن بـاشـد!
عششششق مطلق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته
#5
بگذار

روزگار

هرچقدر میخواهد پیله کند

چه باک، وقتی یقین داریم که پروانه میشویم ...
عششششق مطلق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته
#6
مــی خـواهـم بـرگـردم بــه روزهـای کـودکـی ، آن زمــان هــا کــه : پــدر تنهــا قــهرمـان بــود .




عشــق، تنـــها در آغــوش مــادر خــلاصـه میــشد




بـالاتـریــن نــقطه ى زمیــن، شــانه هــای پـدر بــود ...




بــدتــرین دشــمنانــم، خواهــر و بــرادر هــای خــودم بــودنـد .




تنــها دردم، زانــو هــای زخـمـی ام بـودنــد.




تنـها چیــزی کــه میــشکســت، اســباب بـازیــهایـم بــود




و معــنای خــداحافــظ، تــا فــردا بــــود...!
A Friend is nothing but a known enemy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عششششق مطلق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته ، ..WonDerfull.. ، Apathetic
#7
می ترســـم
که روزی
این سکوت باطل شود
این سکوتی که به خـــاطرش،
حتـــی از تــو هم گذشتـــم...
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته ، ..WonDerfull..
#8
تنهــا نیستم
ولی میان این همه شلوغی،
باز هم احساس تنهایـــی میکنم
و این است درد مـــن . . .
عششششق مطلق 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Apathetic
#9
تکرار غریبانه دست هایت چگونه گذشت
وقتب روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود.

با من بگو از لحظه لحظه ای مبهم کودکیت.

از تنهایی معصومانه دستهایت.

آیا میدانی در وجود غم ها و دردهایت و در بی گدار ملال آور دوران زندگیت

حقیقت زلالیه دریاچه نقره ای جاریست.

الماس های کف دریاچه را ببین.

چه بی رحمانه شلاق از آب میخورند.

میخواهم دستانم تا ابد در دستانت آن چنان گره ای بخورد

که از فرود اولین آدم تا خروج آخرین آدم کسی نتواند این گره را باز کند.

و ریشه کند ذره ذره محبتم در قلبت .

تا تو با خون پرجوشت این نهال را بزرگ کنی تا من و تو سالیانی که گذشت

و ادمی بر روی زمین نبود و کوه ها و دریاها متلاشی شدند و درختان همه سوختند

و دیگر سایه های در دنیا نماند برای اندکی نشستن .

حتی زمانی که در زمین دیگر جایی برای دو نفر پیدا نشود.

من و تو درهم گره بخوریم و بشویم یکی و یکی و یکی و دو روح بشویم.

در یک بدن و این بدن اگر بدن تو باشد زیباتر می شویم.

در سایه ی این درخت محبت بنشینیم و شعر بخوانیم

و بخندیم و انوقت عشق معنا پیدا می کند.

چون تا توبخواهی گریه کنی من هم گریه می کنم. تا تو بخندی

لب های من به خنده باز می شود.

چون دیگر یکی هستیم و میدانم شیطان جایی در این نزدیکی ها با یک خوشه گندم

یا چند سیب نشسته تا باز مارا تبعید کند.

شقایقم یه وقت حرفش را گوش ندهی .مهسان با توهم هستم.

ما یک بار گول شیطان را خوردیم و دیگر نباید تکرار بشود.

شقایقم میخواهم همینجور که دستتو توی دستانم گذاشتی

کمی با تو پرواز کنم.

و تو را به زمان های گذشته به همان وقت هایی که اگر نبودی

وو اگر با دستان مهربانت اشک هایم را جمع نمی کردی این رود باریک زیر پایمان

همه اش اقیانوش میشد و من تو را در خود غرق می کردم

و شاید هم خوراک این کوسه های گرسنه میشدیم.

. هرگز دیگر خبری از یک بدن و دو روح وجود نداشت.

تو بودی که قطره قطره اشکهایم را جمع کردی.

و همه ی انها را در این دشت ریختیکه در کنارامان هست.

چقدر هم زیبا شده . په گلهایی بیا کمی اینجت قدم بزنیم.
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
#10
Sometimes it’s hard
to love someone
because you’re so
afraid of losing them
cof cof
پاسخ
 سپاس شده توسط دلشكسته


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ˙·٠•●♥سکــــــــوت مطلق♥●•٠·˙

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان