30-06-2012، 15:49
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو
که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز
مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد ...
چه قدر حرف بود برای گفتن
چه قدر حرف ماند و گفته نشد
و سکوت نقطه ی عطفی بود باز هم
تا بهار دیگری
که زودتر از عطر شکوفه های نارنج ها
می رسد هر بار ...
دلم عجیب گرفته و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو
که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز
مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد ...
چه قدر حرف بود برای گفتن
چه قدر حرف ماند و گفته نشد
و سکوت نقطه ی عطفی بود باز هم
تا بهار دیگری
که زودتر از عطر شکوفه های نارنج ها
می رسد هر بار ...