02-11-2012، 15:21
دختر:
راستی آقا افسره,سیم های خاردار چرا هستند؟
چرا ساخته شدند؟
افسر:
برای اینکه کسی از کشور خارج نشود
کسی فرار نکند
دختر:
مین ها چی؟
مین ها چرا ساخته شدند؟
افسر:
برای اینکه کسی وارد کشور نشود
دختر:
اما پرنده ها همه روزه از کشورخارج میشوند
همه روزه از بالای مین ها
از بالای سیم ها میگذرند
من همیشه پروازشان را نگاه میکنم
افسر:
آخه اون ها مرزی را نمیشناسند
اون ها میتوانند از روی سیم ها و مین ها
گذر کنند
دختر:
یعنی اون ها از آدم ها خوبترند؟
یعنی اون ها بیشتر میفهمند؟
افسر:
نه,اون ها نمیفهمند که باید کشوری را حفظ کنند
نمیفهمند که باید مکان مشخصی داشته باشند
دختر:
اما
اما اون ها بهترند
اون ها آزاد هستند
من نمیدونم, آدم ها مرزها را برای چی ساختند؟
چرا مرزی ساخته شد؟
افسر:
برای حفظ هم نوعی خود
برای حفظ منافع کشور
دختر:
خوب پرنده ها که همشون یک رنگ نیستن
همشون کوچک نیستند
همشون بزرگ نیستند
رنگارنگ هستند
سیاه هستند
سفید هستند
زرد
قرمز
آبی هستند
بازهم مرزی برای خود نساختند
بازهم آزادانه پرواز میکنند
افسر:
آخه پرنده ها کشوری ندارند
نمیدونن منافع کشور چیست
دختر:
یعنی منافع کشور
سیم های خارداریست
که گونه هایم را پاره کردن؟
یعنی منافع کشور
مین هایست
که دختر همسایه را تکه تکه کردن؟
پاهای داداشم را قطع کردند
منافع کشوریعنی مرگ من و کودکان؟
یعنی دوری از کودکت؟
افسر بغض کرده بود
دختر:
اما آقا افسره
من و همه ی کودکان میخواهیم
پرنده باشم
پرواز کنیم
تا میتوانیم بدویم
هیاهو کنیم
بدون اینکه به مین ها و سیم ها بخوریم
بدون اینکه سیمی یا مینی باشد
بیا آقا افسره
بیا تو هم پرنده شو
تو هم آرزوی کودکانه شو
من میخوام پرنده باشم
من میخوام پرواز کنم
تا دور دورا
تو چی؟
توچی آقا افسره؟
تو نمیخوای؟
آقا افسره؟
آقا افسره؟
افسر بغض کرده بود
راستی آقا افسره,سیم های خاردار چرا هستند؟
چرا ساخته شدند؟
افسر:
برای اینکه کسی از کشور خارج نشود
کسی فرار نکند
دختر:
مین ها چی؟
مین ها چرا ساخته شدند؟
افسر:
برای اینکه کسی وارد کشور نشود
دختر:
اما پرنده ها همه روزه از کشورخارج میشوند
همه روزه از بالای مین ها
از بالای سیم ها میگذرند
من همیشه پروازشان را نگاه میکنم
افسر:
آخه اون ها مرزی را نمیشناسند
اون ها میتوانند از روی سیم ها و مین ها
گذر کنند
دختر:
یعنی اون ها از آدم ها خوبترند؟
یعنی اون ها بیشتر میفهمند؟
افسر:
نه,اون ها نمیفهمند که باید کشوری را حفظ کنند
نمیفهمند که باید مکان مشخصی داشته باشند
دختر:
اما
اما اون ها بهترند
اون ها آزاد هستند
من نمیدونم, آدم ها مرزها را برای چی ساختند؟
چرا مرزی ساخته شد؟
افسر:
برای حفظ هم نوعی خود
برای حفظ منافع کشور
دختر:
خوب پرنده ها که همشون یک رنگ نیستن
همشون کوچک نیستند
همشون بزرگ نیستند
رنگارنگ هستند
سیاه هستند
سفید هستند
زرد
قرمز
آبی هستند
بازهم مرزی برای خود نساختند
بازهم آزادانه پرواز میکنند
افسر:
آخه پرنده ها کشوری ندارند
نمیدونن منافع کشور چیست
دختر:
یعنی منافع کشور
سیم های خارداریست
که گونه هایم را پاره کردن؟
یعنی منافع کشور
مین هایست
که دختر همسایه را تکه تکه کردن؟
پاهای داداشم را قطع کردند
منافع کشوریعنی مرگ من و کودکان؟
یعنی دوری از کودکت؟
افسر بغض کرده بود
دختر:
اما آقا افسره
من و همه ی کودکان میخواهیم
پرنده باشم
پرواز کنیم
تا میتوانیم بدویم
هیاهو کنیم
بدون اینکه به مین ها و سیم ها بخوریم
بدون اینکه سیمی یا مینی باشد
بیا آقا افسره
بیا تو هم پرنده شو
تو هم آرزوی کودکانه شو
من میخوام پرنده باشم
من میخوام پرواز کنم
تا دور دورا
تو چی؟
توچی آقا افسره؟
تو نمیخوای؟
آقا افسره؟
آقا افسره؟
افسر بغض کرده بود