11-11-2012، 22:34
تمــام روز ميخندم ... تمام شب يكي ديگه امـــ ...
منــ از حالم به اين مردم دروغاي بدي مي گمـــ ...
منــ از حالم به اين مردم دروغاي بدي مي گمـــ ...
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
|||||||||||
11-11-2012، 22:34
تمــام روز ميخندم ... تمام شب يكي ديگه امـــ ...
منــ از حالم به اين مردم دروغاي بدي مي گمـــ ...
11-11-2012، 22:35
منــ زن هستــم و تو مــَرد!
نگــران نباش! بهـ كسي نخواهــــم گفتـــــ كه در پس دردها و مشكلاتــي كه تو برايمـــ ساختـــي و تحمل كردم ، در پســ نامردي ها و نامهــرباني هايي كه ديدمــ و دم نزدم ، در پس بي معرفتــي هايي كه ديــدم و معرفتــــ هايي كه به خرج دادم ، مــَن مــَرد تَر بوده امـــ ...
12-11-2012، 13:31
مرد اگر بودم
نبودنــت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم . نبودنــت دود می شد و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه . ... بعد تکیه می دادم به صندلی چشمهایم را می بستم و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم تا بیشتر از یادم بروی . نامرد اگر بودم ، نبودنـــت را تا حالا باید فراموش کرده باشم . مرد نیستم؛ اما نامرد هم نیستم ! زنم و نبودنـت پیرهنم شده است . . . (27-11-2011، 17:08)خانوم گل نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. جاري شدن سيل در نوشهر و چالوس .....
12-11-2012، 14:06
به كدامين رفتارت توجه كنم...
از اين دوگانگي بيرون بيا... بگذار صادقانه بشناسمت...
12-11-2012، 14:15
دست خودت نیست
زن که باشی......گاهی دوست داری تکیه بدهی...پناه ببری...ضعیف باشی دست خودت نیست زن که باشی......گه گاه حریصانه بو میکنی دستهایت را شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد دست خودت نیست زن که باشی......گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد دست خودت نیست زن که باشی...... همۀ دیوانگی های عالم را بلدی
12-11-2012، 14:21
یه خط داشت اما هفت خط بود …
به همین سادگی !!!
12-11-2012، 14:25
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند...
چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد... آخ که چقدر تنهایم... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده انگشتانم بس که برایت نوشته خسته شده است... رو به روی آینه نشسته ام, آیا این منم؟ شکسته... پیر... تنها... تو با من چه کردی؟ شاید این آخرین زمزمه های دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت... اما منتظرم, انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی دوباره ای است... پس برگرد... عاشقانه برگرد... برای همیشه برگرد...
تــــنـــهـــا بودم که یکی تنهاترم گذاشت و رفت !
12-11-2012، 14:32
چه دنیای پُر از دلقکی نه؟!!!
شاید به همین دلیل ساده مترسک ها را شبیه آدم می سازند.. بی لبخند... بي روح و آغوشهایی هميشه باز درست شبيه مرگ..
| |||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |