ارسالها: 190
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Dec 2017
سپاس ها 8795
سپاس شده 12615 بار در 7556 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اون یه دونه پیام نداده
اون یه دونه لباس نخریده
اون یه دونه مهمونی نرفته
اون یه دونه خنده قایم کرده
اون یه دونه قرار نرفته
اون یه دونه بغض قورت داده
اون یه دونه موقعیت خراب کرده
اون یه دونه چیزای تکرار نشدنی
برای همشون دلتنگم...
ارسالها: 3,295
موضوعها: 739
تاریخ عضویت: Aug 2014
سپاس ها 12666
سپاس شده 7813 بار در 4762 ارسال
حالت من: هیچ کدام
امروز، 0:18
(آخرین ویرایش در این ارسال: امروز، 0:45، توسط مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב.)
خدا نزدیک تر شد وقتی من غمگین
داشتم تنها تویِ دردام می مُردم
همیشه زنجیر سنگینه تقدیرو
با یادش از پای زخمیم درآوردم
روزگار هر چه قدر سخت
دستامو می گرفت محکم
پادشاه زمین و آسمان را
سپاس و سپاس و سپاس
به نام رعد و برق و دریا
آسمون نیلگون معرفت ابرا
کسی حواسش به تو نیست دختر
مادرت که مُرد، پدرت رفت به سمت هروئین
مجبوری نصف شبو ... به پلیس
تا بری تو ماشینا و بزنی یه ربع ...
کسی حواسش به تو نیست پسر
خرج شیمیایی پدرت افتاده گردن تو
رو میز قاضی دیدم نوشته
پرونده کلتِ یه خفت گیر
دادگاهیته پنج شنبه صبح
کسی حواسش به تو نیست مرد
می گردی دنبال یه لقمه نون حلال تو شرکت مواد غذایی فامیلتون
جیبت خالیه، پول نیست، پس ببین تو راضی بمون
اگه اختلاس های شرکتو رو بکنی میکننت راهیِ گور
زنت کنارت کار میکنه باقی روز
خوشحالین از این که بچتون هه
تو خونه خوابیده خوب
کسی حواسش به تو نیست پیرمرد
تو که خاطره هاتو میبری پیش مرگ
رویاهاتو گذاشتی برای بچه هات و نوه هات
تو وصیت نامه ی زیر سر
کسی حواسش به تو نیست خدا
نمیدونن مال و طلای دنیا رو سپردی دست شیطان
بعضیا هرچی بدتر میشن ثروتمندتر میشن
نمیدونن هم از کجا!
کسی حواسش به ما نیست
خدا نزدیک تر شد وقتی من غمگین
داشتم تنها تویِ دردام می مردم
همیشه زنجیر سنگینه تقدیرو
با یادش از پای زخمیم درآوردم
روزگار هر چه قدر سخت
دستامو می گرفت محکم
به نام چشمای خیس
کسی حواسش به تو نیست
آه بهشون بگو
همه میخوان حقیقتو بدونن
اول باید چشمای کثیف همو بشورن
قبل از اینکه خاکستر زمینمو ببوسن
قبل گوش دادن به من دلیل رپ و بدونن
همه آزادی رو واسه خودشون می خوان
با همه چی موافقن تا وقتی خوششون میاد
اگه تورو انتخاب کنن بهت احترام میزارن
حتی اگه با خرت أ نوک کوه بیای
دست نوشت آرزو ها پشت هم خیس
رفیق همه پیر شدیم کسی ..نیست
وقتی خودمون تو خودمون یه رفیق نداریم
چطور میشه اعتماد کنی به حکم هفت تیر؟
این موج منفی که ... و ول نمیکنه
ملیتی نمیفهمش تا وقتی زندگیش کنه
وقتی رویای جون ها پر چرک نویس شده
پدر ناتنی میکنه و فکر نمیکنه
زنده این داره میمیره و گریه میکنه
اون تو توهمش فکر میکنه چنجه میخوره
چیزی حس نمیکنه چون تو مخش پُر دوده
وقتی می بینیش تیر میکشه استخوان روحت
هیچ کدوم از ماها به وسط قانع نیستیم
همه شاه و اسطوره و قهرمان ریسکیم
از زمانه حقو میخوایم در زمانه نیستیم
سال هاست تنها و احمقانه زیستیم
نمی دونیم حتی یه خط از زبان میخی
خیلی زود سریع با یه حرف هم قانع میشیم
نفت که مال ما نیست
سهم ما میمونه همه هفته های پاییز
با تفره های قاضی
کسی حواسش به ما نیست.