دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ارن :
من از زندگی ام به مخلص یک کلام آموختم
و آن چیزی نبود جز سرکوب
همان هنگام که مادرم را نظاره گر ، دریده شد بین دندان های دَدان
حس عشق و غیرتم را سرکوب
سال ها بی مادری، کابوس های خون آلود نیمه شب
حس دلسوزی و نفرتم را سرکوب
در نبود مادرم و پدرم، دو چشمان نگران و نگران
حس نزدیکی و لیاقتم را سرکوب
امشب وقت وصال است و یار نزدیک تر از من به من است.
حس شهوت و غالب بودنم را سرکوب
برادر، لمسم کن تا این جهان مطیعمان شود.
حس انسانیت و صداقتم را سرکوب
لب تیغم. چه پایان قشنگی، تا به امروز من سرکوب می کردم اما این بار ،
حس زیستن و جانم را سرکوب...
-Mutemit
ارن :
من از زندگی ام به مخلص یک کلام آموختم
و آن چیزی نبود جز سرکوب
همان هنگام که مادرم را نظاره گر ، دریده شد بین دندان های دَدان
حس عشق و غیرتم را سرکوب
سال ها بی مادری، کابوس های خون آلود نیمه شب
حس دلسوزی و نفرتم را سرکوب
در نبود مادرم و پدرم، دو چشمان نگران و نگران
حس نزدیکی و لیاقتم را سرکوب
امشب وقت وصال است و یار نزدیک تر از من به من است.
حس شهوت و غالب بودنم را سرکوب
برادر، لمسم کن تا این جهان مطیعمان شود.
حس انسانیت و صداقتم را سرکوب
لب تیغم. چه پایان قشنگی، تا به امروز من سرکوب می کردم اما این بار ،
حس زیستن و جانم را سرکوب...
-Mutemit