21-12-2021، 18:47
زبان ۳ (دوازدهم) تحلیل صفحات ۲۱ تا ۲۳
New Words and Expressions
واژه ها و اصطلاحات جدید
A. Look, Read and Practice.
الف. ببینید، بخوانید و تمرین کنید.
Hamid sits on the sofa and watches TV all the time.
حمید همیشه روی کاناپه (= مبل دو/سه نفره) مینشیند و تلویزیون تماشا میکند.
My grandfather feeds the pigeons in the park every morning.
پدربزرگم به کبوترها در پارک هرروز صبح غذا میدهد.
Dad really shouted at me when I didn’t do my homework.
بابا واقعا سرم دادکشید وقتی تکالیفم رو انجام ندادم.
We have to speak louder, because my
grandmother is hard of hearing.
ما باید بلندتر صحبت کنیم، چون مادربزرگم سنگین گوش/کم شنوا است.
Ferdowsi was born in a village near Toos.
فردوسی در یک دهکده نزدیک طوس متولد شد.
My uncle went to his son and hugged him.
عمو/دایی ام به سمت پسرش رفت و او را بغل کرد/در آغوش گرفت.
My little sister sits on my mother’s lap all the time.
خواهر کوچکم همیشه روی پای مادرم مینشیند.
نکته: واژه lap در انگلیسی به جلوی ران پا اطلاق میشود که هنگام نشستن چیزی میتوان روی آن گذاشت، مثلا واژه laptop.
B. Read and Practice.
ب. بخوانید و تمرین کنید.
burst into tears: to cry suddenly
زیر گریه زدن: ناگهان گریه کردن
Aida burst into tears when she saw her score.
آیدا زد زیر گریه وقتی که نمره اش را دید.
repeatedly: many times
مکررا/بارها: چندین بار
I’ve told Mohsen repeatedly to talk politely to his teachers.
به محسن بارها گفته ام که با معلم هایش مودبانه حرف بزند.
forgive: to stop being angry with someone
بخشیدن: دیگر از دست کسی عصبانی نبودن
Mom forgave me for breaking the vase.
مامان من رو بخاطر شکستن گلدان بخشید.
calmly: in a quiet way
به آرامی: به طور ساکتی
He always speaks slowly and calmly.
او همیشه به آهستگی و به آرامی حرف میزند.
diary: a book in which you record your thoughts or feelings or what has happened every day.
دفترخاطرات: کتابی/دفتری که در آن افکار یا احساساتتان یا چیزی که هرروز اتفاق افتاده را ثبت میکنید.
I have kept a diary for twelve years.
من یک دفتر خاطرات برای دوازده سال نگه داشته ام.
#اصطلاحات
#انگلیسی