02-08-2021، 2:25
#انواع_را
انواع را در متون ادبی همراه با شاهد مثال
بخش نخست:
1_در فارسی معیار را نشانه مفعول است.
2_ را برای سوگند:
_طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
_جایی که یار ما بشکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو؟خدا را بخود مخند
3_ را به معنی برای :
_ دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید.
_ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
4_ را به معنی به :
_پیرمردی را گفتند :چرا زن نمی گیری؟
_ازخداوندان بندگان را فرمان باشد.
5_به معنی در برای ظرفیت:
_ تا نماز پیشین را آنجا رسید.
_شب را در بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد.
6_را به معنی ازجهت و از نظر:
_ شتاب را چو کند پیر در ورع رغبت
درنگ را چو کند بر گنه جوان اصرار
7_به معنی بر:
_ پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
_ تن بی سرت را که خواهد گریست.
8_ را به معنی از:
_حکیمی را پرسیدند که دوست بهتر یا برادر؟
_ قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب بر آب
9_را به معنی در برابر:
_ پیراهن صبر پوشیده ام که محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست.
10_ را به معنی تا:
_ امیر نیز بر اثر مانیم شب برداشت. بامداد را منزلی رفته بودیم.
11_ را به معنی موافقت و مطابقت:
_ ازاعتماد خداوند که من یافته ام ،نصیحت را سخن باز نگیرد در هر بابی .
_ سعدی ،قلم بسختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
12_نشانه فک اضافه (اضافه گسسته):
در این صورت را پس از مضاف الیه می آید.
_ پادشاهی او راست زیبنده.
_یاد باد آن که سرکوی توام منزل بود
دیده را روشنی ازخاک درت حاصل بود.
در اینجا (را ) معنی کسره می دهد و فک اضافه است و دیگر نیازی به رای مفعولی نیست.
چون ،گرگ را بر کند سر آن سرفراز
را فک اضافه است که مضاف و مضاف الیه را جابجا کرده مثل بیت زیر:
گرگ را بر کند سر آن سرفراز
تا نباشد دو سری و امتیاز
13_نشانه مالکیت:
این را همیشه با فعل بودن و مشتقات آن می آید.
_ کافری را غلامی بود صاحب گوهر.
_ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست.
_ گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
14_رای تخصیص و انحصار:
_منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است.
_ سپاس و آفرین خدای راست.
15_ پس از مسندالیه که زاید است:
_ همی دانم که فریادم به گوشش می رسد لیکن ملولی را چه غم داردچه دانی حال شیدایی؟
_ اگر حسودان به غرض گویند شترست و گرفتار آیم که را غم تخلیص من دارد.
16_ پس ازمسندالیه فعل مجهول که زاید است:
_ از بهر تسکین وقت را امیر محمد را به غزنین خوانده آمد.
_تا بتدریج و ترتیب این نام زشت از تو بیفتد و کار را دریافته شود.
17 _ در معنی استعانت و واسطه :
_ رسولان را پیش باید آورد تا ما را دیده آید .(تا فرستادگان توسط ما یا بواسطه ما دیده شوند.)
18_ رای زاید بعد از (از برای و از بهر) که حکم حرف اضافه مضاعف را دارد.
_دنیا را بگیر از برای تن را و خدا را بگیر از برای دل را.
_ خدا را از بهر چه را می پرستی .(عطار)
19 _علامت وجه مصدری :
_ او را بر منظر باید نشست.
20_ گاهی مر همراه را می آوردند که در معنی، فقط را باقی می ماند ولی امروزه کاربرد ندارد.
بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مربی بری را
آقای جابر نوری جوکندان ,گیلان,تالش
انواع را در متون ادبی همراه با شاهد مثال
بخش نخست:
1_در فارسی معیار را نشانه مفعول است.
2_ را برای سوگند:
_طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
_جایی که یار ما بشکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو؟خدا را بخود مخند
3_ را به معنی برای :
_ دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید.
_ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
4_ را به معنی به :
_پیرمردی را گفتند :چرا زن نمی گیری؟
_ازخداوندان بندگان را فرمان باشد.
5_به معنی در برای ظرفیت:
_ تا نماز پیشین را آنجا رسید.
_شب را در بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد.
6_را به معنی ازجهت و از نظر:
_ شتاب را چو کند پیر در ورع رغبت
درنگ را چو کند بر گنه جوان اصرار
7_به معنی بر:
_ پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
_ تن بی سرت را که خواهد گریست.
8_ را به معنی از:
_حکیمی را پرسیدند که دوست بهتر یا برادر؟
_ قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب بر آب
9_را به معنی در برابر:
_ پیراهن صبر پوشیده ام که محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست.
10_ را به معنی تا:
_ امیر نیز بر اثر مانیم شب برداشت. بامداد را منزلی رفته بودیم.
11_ را به معنی موافقت و مطابقت:
_ ازاعتماد خداوند که من یافته ام ،نصیحت را سخن باز نگیرد در هر بابی .
_ سعدی ،قلم بسختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
12_نشانه فک اضافه (اضافه گسسته):
در این صورت را پس از مضاف الیه می آید.
_ پادشاهی او راست زیبنده.
_یاد باد آن که سرکوی توام منزل بود
دیده را روشنی ازخاک درت حاصل بود.
در اینجا (را ) معنی کسره می دهد و فک اضافه است و دیگر نیازی به رای مفعولی نیست.
چون ،گرگ را بر کند سر آن سرفراز
را فک اضافه است که مضاف و مضاف الیه را جابجا کرده مثل بیت زیر:
گرگ را بر کند سر آن سرفراز
تا نباشد دو سری و امتیاز
13_نشانه مالکیت:
این را همیشه با فعل بودن و مشتقات آن می آید.
_ کافری را غلامی بود صاحب گوهر.
_ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست.
_ گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
14_رای تخصیص و انحصار:
_منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است.
_ سپاس و آفرین خدای راست.
15_ پس از مسندالیه که زاید است:
_ همی دانم که فریادم به گوشش می رسد لیکن ملولی را چه غم داردچه دانی حال شیدایی؟
_ اگر حسودان به غرض گویند شترست و گرفتار آیم که را غم تخلیص من دارد.
16_ پس ازمسندالیه فعل مجهول که زاید است:
_ از بهر تسکین وقت را امیر محمد را به غزنین خوانده آمد.
_تا بتدریج و ترتیب این نام زشت از تو بیفتد و کار را دریافته شود.
17 _ در معنی استعانت و واسطه :
_ رسولان را پیش باید آورد تا ما را دیده آید .(تا فرستادگان توسط ما یا بواسطه ما دیده شوند.)
18_ رای زاید بعد از (از برای و از بهر) که حکم حرف اضافه مضاعف را دارد.
_دنیا را بگیر از برای تن را و خدا را بگیر از برای دل را.
_ خدا را از بهر چه را می پرستی .(عطار)
19 _علامت وجه مصدری :
_ او را بر منظر باید نشست.
20_ گاهی مر همراه را می آوردند که در معنی، فقط را باقی می ماند ولی امروزه کاربرد ندارد.
بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مربی بری را
آقای جابر نوری جوکندان ,گیلان,تالش