امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
ز رأی باطله پیشی گرفت و اول شد
(از سروده های یکی از دوستان D= ) 
پاسخ
 سپاس شده توسط ыкт
آگهی
دل من روشن و مقبل
ز چه شد،با تو بگویم
که در این آینـه ی دل، رخ زیبـای تو دارم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ыкт
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد 
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را 
عشق با اینکه مرا تجزیه کردست به تو
به تو اصرار نکردست فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
پاسخ
 سپاس شده توسط ыкт
اگر دلم ببرَد یار، دلبری رسدَش
وگر بپروردم، بنده‌پروری رسدش

ز بس که من سرِ او دارم از قدم تا فرق
گَرَم چو شمع بسوزد، به سرسری رسدش

سفیدکاریِ صبحِ رُخش جهان بگرفت
چو شب به طُرّه طلسمِ سیه‌گری رسدش

چو آفتابِ رُخش نوربخش اسلام است
اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش

چو پشت لشکرِ حُسن است روی صف‌شکنش
اگر به عمد کند قصد لشکری رسدش

بدید بی‌خبری روی او و گفت امروز
به حکم، با مَهِ گردون برابری رسدش

«فرید» چون ز لب لعل او سخن گوید
نثارِ دُرّ گهر در سخنوری رسدش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، آمین ، ыкт
شاهدم این همه نخل اند که ایمان دارند
هیچ کس مثل تو آن روز نجنگیده به شهر
همچنان هستی و می جنگی و خود می دانی
دشمنت دوخته از روی هوس دیده به شهر
مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر
شهر چسبیده به تو، خون تو پاشیده به شهر
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین ، ыкт
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین ، ыкт
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین ، ыкт
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
(:
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین ، ыкт
دلم واسه اینجا تنگ بود
+

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16469080349635
پاسخ
 سپاس شده توسط ыкт
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت
از عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم
پاسخ
 سپاس شده توسط ραтяιcια ، ыкт


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان