گـُـفـتــــگـوےِ آزاد «۴۴۲»

[*Aɴѕel*]

زندگیم اومددددددددددددددددد^^

چرا اواتار نداری زندگی ؟

برای تنوع

[شـــقآیــق]

هرچی ک در طول روز خوردم بالا میارم

---

اقااااااااااا
مگه بچه چهارده پونرده ساله ایم ک اسم بچه انتخاب کنیم از الان

مگه بالا نمیاری؟ پونزده ساله چیه عار نیست که (:

---

جونزتم قشنگه حاجی

از فراغ یار مینالی یا بدبختی های روزگار ؟

حاجی جیزه حرفا چیه سوتون

هم از فراغ یار ها هم روزگار شل عنصر

استغفرالللللللللللللللللللههههههههههههه
خدایا توبهههههه
این بالا با اون بالا فرق میکنهههههههههه

[▪неизвестный▪]

«و خلاصه زندگی‌اش را که با واوهای عطف فاصله‌های عمیقش پُر می‌شد دو سه جمله بود و چند واو عطف به‌هم وصل‌شان می‌کرد - مروری کرد و سرش را از پنجره - میان دهان هراسناک شب فرو برد و و شب که گریه می‌کرد - او را شست و درخت توت بال‌ها را آویخته بود که عبدالمجید سمندر پاییز را احساس کرد.»

حاجی انقدر فلسفی بود نفهمیدم چی شد
از زبون خودت بگو برامون

[*VENUS*]

چرا اواتار نداری زندگی ؟

برای تنوع

بدو ببینم >.<
یه اواتار خفن بذار
اینجوری حس میکنم ناراحتی یا دلت گرفته >.<

[*Aɴѕel*]

من هر روز صبح که مسواک میزنم بالا میارم

اونو نکن تو حلقت که (:

شب چرا بالا نمیارم جای سواله

[Mohlek]

هرچی ک در طول روز خوردم بالا میارم

---

اقااااااااااا
مگه بچه چهارده پونرده ساله ایم ک اسم بچه انتخاب کنیم از الان

مگه بالا نمیاری؟ پونزده ساله چیه عار نیست که (:

---

جونزتم قشنگه حاجی

از فراغ یار مینالی یا بدبختی های روزگار ؟

حاجی جیزه حرفا چیه سوتون

هم از فراغ یار ها هم روزگار شل عنصر

فدات دادا

دا به یه چرخ گفتن حاجی چته! چرا یه بخشیت بالاس
یه بخشیت پایین!؟
گف حاجی نگران نباش ؛ میچرخه 
اینم همونه دا
اوضا میچرخه
همین فرمون نمیمونه

[*Aɴѕel*]

برای تنوع

بدو ببینم >.<
یه اواتار خفن بذار
اینجوری حس میکنم ناراحتی یا دلت گرفته >.<

هیچکدومشون قشنگ نیستن):

[_sehun_]

برای تنوع

بدو ببینم >.<
یه اواتار خفن بذار
اینجوری حس میکنم ناراحتی یا دلت گرفته >.<

اینبار بگی پیامتو ندیدم خودمو قطعا میکشم(:

[فرنودِ بن گیومرث]

«و خلاصه زندگی‌اش را که با واوهای عطف فاصله‌های عمیقش پُر می‌شد دو سه جمله بود و چند واو عطف به‌هم وصل‌شان می‌کرد - مروری کرد و سرش را از پنجره - میان دهان هراسناک شب فرو برد و و شب که گریه می‌کرد - او را شست و درخت توت بال‌ها را آویخته بود که عبدالمجید سمندر پاییز را احساس کرد.»

حاجی انقدر فلسفی بود نفهمیدم چی شد
از زبون خودت بگو برامون

فلسفی نبود جناب. فلسفه به ریشه و کن و اساس می‌زنه.
این فقط زندگی یک شخص رو توصیف می‌کنه با به چشم کشیدن یک تصویر.
تصویر وقتی که داره بارون میاد و یک مردی سرش رو از پنجره برده بیرون و از قضا پاییز هم هست.

[▪неизвестный▪]

مگه بالا نمیاری؟ پونزده ساله چیه عار نیست که (:

---

حاجی جیزه حرفا چیه سوتون

هم از فراغ یار ها هم روزگار شل عنصر

استغفرالللللللللللللللللللههههههههههههه
خدایا توبهههههه
این بالا با اون بالا فرق میکنهههههههههه

فدا سرت بدنیا اومد کمپوت میارم برات

---

اونو نکن تو حلقت که (:

شب چرا بالا نمیارم جای سواله

شب نمیکنی تو حلقت

---

مگه بالا نمیاری؟ پونزده ساله چیه عار نیست که (:

---

حاجی جیزه حرفا چیه سوتون

هم از فراغ یار ها هم روزگار شل عنصر

فدات دادا

دا به یه چرخ گفتن حاجی چته! چرا یه بخشیت بالاس
یه بخشیت پایین!؟
پف حاجی نگران نباش ؛ میچرخه!
اینم همونه دا
اوضا میچرخه
همین فرمون نمیمونه

سلطان

حاجی اون چرخه ما که چرخ نیستیم
نسخه واس ما بپیچ

---

بدو ببینم >.<
یه اواتار خفن بذار
اینجوری حس میکنم ناراحتی یا دلت گرفته >.<

هیچکدومشون قشنگ نیستن):

عاشقی بد دردیه میدونم