امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

ترسم آن روز بیایی که نباشد جسدم
کوزه گر کوزه بسازد ز خاک جسدم
لب آن کوزه بسازند ز خاک لب من
بی خبر لب بگذاری به لبان جسدم
از لبم آب بنوشی مرا سیر کنی
سیر آن عشق زمین گیر کنی
تا ابد Hک شود بروی لبم نقش لبت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، єη∂ℓєѕѕღ ، ыкт
آگهی
تا تو را میبینم کار من اه کردن هست
ای من به فدای تو این چه نگاه کردن است
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16469080349635
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ ، z_farhad
تو مو می بینی و مجنون پیچش مو

تـــو ابـرو بینی و او اشارت های ابرو
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad
وای اگر نااهل، غمخواری کند
وای اگر ناجنس، دلداری کند

وای اگر بی‌درد، گوید حرفِ درد
وای اگر نامرد، گیرد جای مرد

وای اگر حکمت کند بی‌جا بروز
وای اگر احمق بیفتد روی قوز!

وای اگر با پخته جوشد یار خام
وای اگر با هم درافتد خاص و عام

چون که نادان، سَرور دانا شود
رشته‌ها چون پنبه از هم وا شود

بی‌هنر، چون می‌شود یار هنر
می‌شود آشفته بازار هنر

بی‌ادب چون می‌کند کار ادب
مردمان گردند بیزارِ ادب
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ыкт
به کوی لاله رخان هرکه عشق باز آید
امید نیست که دیگر به عقل باز آید
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش تا به چنگِ باز آید
بزرگ مقام و نیک بخت کسی
که هر دم از درِ او چون تویی فراز آید
ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی
که از دهان تو شیرین و دلنواز آید
بیا و گونه زردم ببین و نقش بخوان
که گر حدیث کنم، قصه ای دراز آید
پاسخ
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
بی خیالش مباد منظر چشم
زان که این گوشه جای خلوت اوست
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad
تو بر سیاهِ تخته، سپید می‌نویسی
شکوفه می‌تکانی، امید می‌نویسی

در این کلاس کوچک که پنجره ندارد
دریچه می‌گشایی، جدید می‌نویسی

تو با اشاره‌ی خود، چه راحت و صمیمی
برای قفلِ ذهنم، کلید می‌نویسی

چه نورِ دلفروزی نوشته‌ی تو دارد
مگر برای خورشید، رسید می‌نویسی؟

همیشه دوستی را به حال می‌کشانی
همیشه دشمنی را بعید می‌نویسی

تو عاشق خدایی که از ریا جدایی
و بر سیاهِ تخته، سپید می‌نویسی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ыкт
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک، چه سود اشکِ ندامت
پاسخ
توانِ پنجه‌زدن نیست ماه‌پاره‌ی من
پلنگِ زخمیِ پیرم، مپرس حال مرا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ыкт
از دوست بــه یـادگار دردی دارم

کان درد به هـــزار درمــان ندهم
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان