مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[z_farhad]

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

[ÆMÆշЇÑζ]

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

یه بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی 

[z_farhad]

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رو فرهاد ..

زیبا بود

به احترامش دال میام +_+



دلبرت هرقدر زیباتر غمت هم بیشتر

پشت عاشق را همین آزار ها، تا میکند

[ᴠᴀᴍᴘɪʀᴇ]

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت

[z_farhad]

تو ای شاعر تر از سیمین، به رستاخیز اگر آیی
بپوشد سایه شعرت فروغ هرچه پروین را

این بیت رو خیلی دوس دارم به خیلی چیزا اشاره کرده
سیمین بهبهانی و کتابش(رستاخیز)
سایه(هوشنگ ابتهاج) و فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی
عالیه+_+

[آمین]

از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو

---

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

[z_farhad]

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش

[z_farhad]

شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایدست
برگ می ریزد ستیزش با خزان بی فایدست
بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایدست 

[Ɗєя_Mσηɗ]

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو ..

[ᴠᴀᴍᴘɪʀᴇ]

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش افکنم به همه رخت و بخت خویش