گفت و گو آزاد نسخه ۴۱5

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

وحید...زندگی من به نیاز هلم خلاصه میشه!
من نمیتونم تحمل کنم!!
من نمیتونم مستقل باشم!!
تنها راهم برای نجات یه جایزه یه میلیاردیه!!

خستم ):
بهم خیلی چیزای بدی میچسبونن!!

میشه یک بار برای من توضیح بدی مشکل چیه و همه چی از‌ کجا شروع شد ؟ .-.

سخته ):
شاید تو پ.خ گفتم...
همش از روزی که به دنیا اومدم شروع شد!!
روز نحسسسسس :/

[*Aɴѕel*]

@"Ɗєя_Mσηɗ "
یکم صحبت کنید.-.!لطفااااا!

چشم -_-
خوبی عشقم؟!

مسی^-^تو خوبی زیبا؟!
سردهههه ویییی
واییی شما چجوری تو اردبیل زندگی میکند لنتی خیلی اونجا سرده~_~¿

[Mohlek]

برم بخونم ببینم چیه داستان :/

والا تو خوبه بیرون میری
من قبل از کرونا هم بیرون نمیرفتم
نمیدونم افسردگیه چیه ولی خب دوس ندارم برم بیرون
معذب میشم اصن :/

ولش باو نگرد:/
من برعکس بیرون دوستم
امروز قطعا روز قشنگی میشد اگه میرفتم:/

:/
آخرین عروسی ای ک رفتم مال سال 93 بود ...
آخرین باری کرفتم خونه پدر بزرگم هم 5 ماه پیش بود
فک نکنم تو عمرم جمعا بیشتر از 30 ساعت با هر دو پدر بزرگ و مادر بزرگم صحبت کرده باشم :/
یکی از عمو هامو 10 ساله ندیدم با اینکه تو همین شهرن
کلا من یه موجود عجیبم ...

[моои]

خوبی مهسا؟
یادت هس منو؟:>

عالی خداروشکر
تو چطوری؟
همونی هستی ک میخواستم مختو بزنم دگ v:

خوبم شکر
بعلهههههه
راستی کسی نگفته بود ۱۶ سالته یادت باشه خودم حدس زدم اینقد حدسام درستن هارمانههه:>

[Emmɑ]

یکم صحبت کنید.-.!لطفااااا!

سلام علکمم
و علکم سلام
سلام علکم

[Medusa]

@Medusa
اونی که سوار ارابه مرگ شد...با پسر اسد حرف میزد..که میگفت میرم سمت مرداب
بعد از اینکه مریم از داراب میره...پسر اسد رو میبینه..
و...
بعد تو بخش دوم..تو اهنگ 16.6%اسد داره حرف میزنه..
تو شهر یخ ینفر با پیر مردن..نمیدونم این دوتا کین
ولی باید خیلیییی گوشش داد تا بفهمیش :/
بعد تو دشت پروانه ها ... میگه یه دختر پشت بوته هاست...فکر کنم همون مریم باشه

بیراهه رو هم که انگار با خواهرشه.

چرا دست اسد پیش حصار بود؟ توی سوند کلود یه سری می‌گفتن چون خود حصار محاکمه کرده اسدو! که خب احمقانه بود به نظرم. بیشتر دادخواهی به نظر میاد. اینکه حصار قراره انتقام پدرش رو بگیره و نسل آینده و با رویش ناگزیر جوانه چی می‌کنید و این داستانا! و حالا چرا دست؟ چرا پا نه؟ من فکر کردم شاید چون دست همه جا نماد کارگره. و خب اسدم نماینده قشر کارگره. که زحمت می‌کشه ولی دست رنجش می‌ره توی جیب امسال جلال.

[моои]

ولش باو نگرد:/
من برعکس بیرون دوستم
امروز قطعا روز قشنگی میشد اگه میرفتم:/

:/
آخرین عروسی ای ک رفتم مال سال 93 بود ...
آخرین باری کرفتم خونه پدر بزرگم هم 5 ماه پیش بود
فک نکنم تو عمرم جمعا بیشتر از 30 ساعت با هر دو پدر بزرگ و مادر بزرگم صحبت کرده باشم :/
یکی از عمو هامو 10 ساله ندیدم با اینکه تو همین شهرن
کلا من یه موجود عجیبم ...

فقط میتونم بگم خااااک ت سرت:/

[_Strawberry_]

خدانکنه ژیگر
اره
اشکال نداره گلم مگه چیشده
چ خبر؟

سرمو فرو کردم تو بالشت و کلی جیغ کشیدم به خاطر این سوتیه زشت ._.
حس کسیو داشتم که تو یه خیابون شلوغ با نشیمنگاه خورده زمین ._.
+
سلامتی عسلکم ^.^
تو چه خبرا؟

وایی یعنی انقد حساسی ._.
شکر
هیچ منم سلامتی. افسرده شدمم دیگع

[*VENUS*]

میشه یک بار برای من توضیح بدی مشکل چیه و همه چی از‌ کجا شروع شد ؟ .-.

سخته ):
شاید تو پ.خ گفتم...
همش از روزی که به دنیا اومدم شروع شد!!
روز نحسسسسس :/

بیا پ.خ حرف بزنیم باشه؟ ^.^

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

وحید...زندگی من به نیاز هلم خلاصه میشه!
من نمیتونم تحمل کنم!!
من نمیتونم مستقل باشم!!
تنها راهم برای نجات یه جایزه یه میلیاردیه!!

خستم ):
بهم خیلی چیزای بدی میچسبونن!!

برو اتاقت خوب به حرفام فکر کن !!

اتاقم؟! فرششو برداشتن برم رو زمین لخت بشینم؟! :|