گفت و گو آزاد نسخه ۴۱4

[ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ]

من تو جیبم پشم نی:|
اسمشون طولانی بود یادم نمیاد._.

طولانی تر از  "حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد، به روایت خواجه ابوالمَجد محمدبن علی‌بن ابوالقاسم وَرّاق دبیر" ؟
یا "پژوهشی و ژرف و سترگ در سنگواره های قرن بیست و پنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی‌کند " ؟
یا "ناگهان هذا حبیب‌الله مات فی حب‌الله هذا قتیل‌الله مات بسیف‌الله" ؟
یا "صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم" ؟


سادیست خودتی.

حقیقتا خیر!محتواشونم مثل اسماشون پر باره؟نخوندمشون الله وکیلی..‌.

[فرنودِ بن گیومرث]

طولانی تر از  "حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد، به روایت خواجه ابوالمَجد محمدبن علی‌بن ابوالقاسم وَرّاق دبیر" ؟
یا "پژوهشی و ژرف و سترگ در سنگواره های قرن بیست و پنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی‌کند " ؟
یا "ناگهان هذا حبیب‌الله مات فی حب‌الله هذا قتیل‌الله مات بسیف‌الله" ؟
یا "صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم" ؟


سادیست خودتی.

حقیقتا خیر!محتواشونم مثل اسماشون پر باره؟نخوندمشون الله وکیلی..‌.

والله من از بین اون چهار تا ، ناگهان هدا حبیب الله مات ... رو نخوندم
سه تای آخری نمایشنامه از عباس نعلبندیان هستند و بله فوق العاده اند. البتّه پژوهشی ژرف و سترگ در سنگواره های ... یک تلاشِ نه چندان موفق برای نمایشنامه ابزورده. ابزورد چیه ؟ ابزورد یعنی خودباخته. مثل در انتظار گودو ساموئل بکت. یا کرگدن اوژن یونسکو.

ولی صندلی کنار پنجره بگذاریم که روی خود جلد کتاب به جای صندلی نوشته سندلی -و فلسفه ش هم اینه که ازحروف خاص فارسی استفاده کنه نه حروف عربی - واقعاً فوق العاده است و اگر خواستی بخونی با ملکوت بهرام صادقی بخون که هر دو روایتی متفاوت از مرگ هستند.

[Prometheus]

نیش مار خیلی خوبه!
ادمو حال میاره

[فرنودِ بن گیومرث]

@*Aɴѕel* بلاک کردیش؟

[*Aɴѕel*]

برای همین، یه لطفی کن (هم تو هم دیگران) و جاهایی که به نظرتون قابل حذف و چشم پوشی از اپیزود آخر هست رو مشخص کن تا من متوجّه بشم که کدوم بخش به نظر اضافاتی میاد که ریتم داستان رو کند کرده و از چشم خودم دور مونده.

فردا در اولین فرصت حتما انجام میشه!

[Medusa]

عه! نخیرم! 
کسی حالش از تو به هم نمیخوره، خودتم چون الان مودت پایینه حس میکنه حالت از بقیه به هم میخوره. .-. 

صنم
با خستگی اومدم خونه
دیدم یکی اومده داره فحش رکیک بهم میده
هر کی بود حالش از ادما بهم میخورد!
اخه من چیکارشون دارم؟!
سرم تو لاک خودمه تا با این ادمای کثیف روبه رو نشم
بعد اونا سرشونو میان تو لاکم میکنن؟!
خسته شدم

توی فضای مجازی؟
آه. میدونم سخته. میفهمم. ولی چاره ای جز سخت جون بودن نداریم. داریم؟ آدمای سمی همه جا پیدا میشن. آدمای خوبم همینطور. سخت نگیر. کسی که فحش میده، هدفش اینه که حالتو بد کنه. از کنارش بگذر و نذار به هدفش برسه. *پرتاب مشتها در هوا* اصلا همه باید از همین پرهام یاد بگیریم که رباته. چیه این عواطف انسانی؟ :__ باید انداختشون جلو سگ. 

[*Aɴѕel*]

@*Aɴѕel* بلاک کردیش؟

داستانش طولانیه
اصلا به من پیامی نداد...

[فرنودِ بن گیومرث]

برای همین، یه لطفی کن (هم تو هم دیگران) و جاهایی که به نظرتون قابل حذف و چشم پوشی از اپیزود آخر هست رو مشخص کن تا من متوجّه بشم که کدوم بخش به نظر اضافاتی میاد که ریتم داستان رو کند کرده و از چشم خودم دور مونده.

فردا در اولین فرصت حتما انجام میشه!

هورااااا

---

@*Aɴѕel* بلاک کردیش؟

داستانش طولانیه
اصلا به من پیامی نداد...

بازم بلاکش کن.
: دی

[*Aɴѕel*]

صنم
با خستگی اومدم خونه
دیدم یکی اومده داره فحش رکیک بهم میده
هر کی بود حالش از ادما بهم میخورد!
اخه من چیکارشون دارم؟!
سرم تو لاک خودمه تا با این ادمای کثیف روبه رو نشم
بعد اونا سرشونو میان تو لاکم میکنن؟!
خسته شدم

توی فضای مجازی؟
آه. میدونم سخته. میفهمم. ولی چاره ای جز سخت جون بودن نداریم. داریم؟ آدمای سمی همه جا پیدا میشن. آدمای خوبم همینطور. سخت نگیر. کسی که فحش میده، هدفش اینه که حالتو بد کنه. از کنارش بگذر و نذار به هدفش برسه. *پرتاب مشتها در هوا* اصلا همه باید از همین پرهام یاد بگیریم که رباته. چیه این عواطف انسانی؟ :__ باید انداختشون جلو سگ. 

بگم از چی میسوزم("؟!
طرف کسی بود که از بچگی باهاش بزرگ شدم
ادما رنگ عوض میکنن

---

هورااااا

تو فقط بگو هورااا("

[فرنودِ بن گیومرث]

توی فضای مجازی؟
آه. میدونم سخته. میفهمم. ولی چاره ای جز سخت جون بودن نداریم. داریم؟ آدمای سمی همه جا پیدا میشن. آدمای خوبم همینطور. سخت نگیر. کسی که فحش میده، هدفش اینه که حالتو بد کنه. از کنارش بگذر و نذار به هدفش برسه. *پرتاب مشتها در هوا* اصلا همه باید از همین پرهام یاد بگیریم که رباته. چیه این عواطف انسانی؟ :__ باید انداختشون جلو سگ. 

بگم از چی میسوزم("؟!
طرف کسی بود که از بچگی باهاش بزرگ شدم
ادما رنگ عوض میکنن

---

هورااااا

تو فقط بگو هورااا("

اوف.

الان بهار ویرایش می کنه.