01-02-2021، 0:37
نباشی جای خالیتو{پیتزا}پر میکنه:|
|
[ باشعوریسم ] |
|||||||||||||||||||||||||||||
01-02-2021، 0:37
نباشی جای خالیتو{پیتزا}پر میکنه:|
فکر نکن دشمن داشتن در زندگی درد و رنجه،
میتونه نعمت هم باشه، یه آدم عاقل از دشمن هاش بیشتر چیز یاد میگیره تا یه آدم احمق از دوستاش!
افکارت را زیبا کن
زندگی به اندازه فکرهای تو زیبا می شود
زندگی مانند دوچرخه سواری است
برای حفظ تعادل باید به حرکت ادمه دهی
زندگی همینه؛
بالا داره، پائین داره. سختی داره ولی باور کن آسونی هم داره. یه وقتایی از غم گریه ات میندازه ولی یه وقتایی اشک شادی و شوق روی گونه هات می شونه. زندگی همینه؛ خودش زخمت می زنه، خودشم درمونت می کنه! یه موقع هایی غم ریشه می زنه توو لحظه هات، یه وقتایی هم خوشی خیمه می زنه توو روز و شبات. زندگی همینه؛ دراش رو یه پاشنه نمی چرخه! شباش "تاریک" نمی مونه، نورِ "ماه" می تابه وسطِ سیاهیا.. ماه می تابه که دلت گرم بمونه و باورت بشه تاریکی قرار نیست زشت و ترسناک باشه همیشه! الآن افتادی سر زانوت زخمه، درد داری، غم اشک روی گونه هات نشونده، ولی دستتو فشار بده رو زمین، پاشو! دستتو بده به من پاشو.. پاشو! این زندگی همینه و واسه هیچکس صبر نکرده، صبر نمی کنه!
02-02-2021، 14:22
گذشته و آینده سارقان زمان هستند !
انسان باید گذشته را گرامی بدارد، اما اگر این گذشته او را در اسارت نگاه می دارد، آن را به فراموشی بسپارد ... بازیافتن جوانی گمشده ات محال است. اگر به عقب بازگردی امروزت را نیز از دست می دهی ! یادت باشد انسان باید "رها در لحظه" زندگی کند .
05-02-2021، 14:10
(آخرین ویرایش در این ارسال: 05-02-2021، 14:12، توسط شـــقآیــق.)
عنبر نسا شده دونه ای ۳هزار تومن!
الاغ هر دفعه ۲۰تا میندازه،ینی الاغ هربار دشویی کنه ۶۰هزار تومن درآمده داره!! ینی روزی ۳بار دشویی کنه میشه ۱۸۰هزار تومن!! ینی ماهی ۵میلیونو ۴۰۰هزار تومن!!! تف ![]()
۴ ساله که بودم
فکر میکردم پدرم هر کاری رو میتونه انجام بده. ۵ ساله که بودم فکر میکردم مادرم خیلی چیزها رو میدونه. ۶ ساله که بودم فکر میکردم پدرم از همه پدرها باهوشتره. ۸ ساله که شدم گفتم مادرم همه چیز رو هم نمیدونه. ۱۴ ساله که شدم با خودم گفتم اون موقعها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت. ۱۵ ساله که شدم گفتم خب طبیعیه، مادرم هیچی در این مورد نمیدونه… ۱۶ ساله که بودم گفتم زیاد حرفهای پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله!! ۱۷ ساله که شدم دیدم مادرم خیلی نصیحت میکنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده!! ۱۸ ساله که شدم وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همینطور بیخودی به آدم گیر میده عجب روزگاری ۲۱ ساله که بودم پناه بر خدا مامانم به طرز مأیوس کنندهای از رده خارجه… ۲۵ ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم، زیرا پدر چیزهای درباره این موضوع میدونه زیاد با این قضیه سروکار داشته. ۳۰ ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از مادر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره. ۴۰ ساله که شدم مونده بودم پدر و مادرم چطوری از پس این همه کار بر میومدن؟ چقدر عاقلن، چقدر تجربه دارن. ۴۵ ساله که شدم… حاضر بودم همه چیزم رو بدم که اونا برگردن تا من بتونم باهاشون درباره همه چیز حرف بزنم! اما افسوس که قدرشونو ندونستم…… خیلی چیزها میشد ازشون یاد گرفت! حالا که اونها هستند… تو هم هستی… یه خورده قدرشون رو بدون…
داشتن یک رویا
بدون عمل
فقط یک توهم است
انتهای شب تمام
نگرانیت را به خدا بسپار وآسوده بخواب که خدا تمام شب بیدار است... | |||||||||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|