چالش جمله

[مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב]

برو به مامانت بگو يه جوري كه نفهمه بايد بريم بيرون آخه تولدشه ميخوام براش هديه بگيرم

 خب برنامه چيه نظرت‍ بعد شام بريم.....

[Emmɑ]

باشه بریم اما مهون خودم
شامو خوردیم اما موقع حساب کردن فرار کردم به

[مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב]

به ايستگاه رسيدم يه ماشين ترمز زد گفت دربست اونجا ديدم كه كيف و جا گذاشتم و سريع دويدم اون و ر خيابون...

[_Strawberry_]

رفتم کیفمو برداشتم و دوییدم این ورخیابون که یهو کوبیدم روزمین یه پوست موز زیرپام بود لیز خوردم داشتم خودمو سرزنش میکردم که.....

[Emmɑ]

یه لشکر پسر اومدن دورم یکیش دستمو گرفت بعد باخودش برد انداخت تو........

[مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב]

 ماشي گفتم برو سمت خيابان الغدير اولين فرعي هم حالا شلوغ بود اين شد كه رفتيم توي اصلي و ترافيك منم از ماشين پياده و بدوو رفتم توي مانتو فروشي آبجيم..

[_Strawberry_]

ابجیم :عه توکی اومدی
من.-بعدا میگم سریع یه لباس برداشتم وپریدم تواتاق پروف لباساموعوض کردم وبا خیال راحت اومدم برون
ابجیم خوب بگوببینم چه خبره؟؟
من.-....

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

من: هیچی طلبکارام دنبالمن یکم پول خورد بده میخوام برم یه جای دور افتاده
آبجیم:.....

[_Strawberry_]

ابجیم.گمشوبابا ازصب تاشب اینجا کارمیکنم بعدبدمش به تو
من.-ابجیییییo_O
ابجیم.زهرمار
من.-دیگه امیدی نداشتم که یهو....

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

یهو یاد قلکم افتادم که از پنج سالگیم نگهش داشتم
دویدم خونه پله ها رو بالا رفتم و.....