05-10-2020، 23:41
دلم تنگه پرتقال من(":
|
بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم) |
||||||||||||||||||||||||||||||||
05-10-2020، 23:41
دلم تنگه پرتقال من(":
05-10-2020، 23:44
من اگه پسر بودم شروع میکردم به دوست داشتنِ دختری که سنش کمه !
قبل از اینکه عاشق بشه .. قبل از اینکه خیابونی ، عطری ، آهنگی ، اسمی .. دلش رو بلرزونه ! می دونین ؟! به نظرم دخترای عاشق ترسناک ترین موجودات روی زمین ان ! حتی اگه ماجرایی مربوط به گذشته باشه ، خیلی گذشته .. بعضی تصویرا برای یه مرد خیلی میتونه غمگین باشه ! مثلِ تصویر دختری که توی ماشین کنارته و سرش رو تکیه داده به شیشه و یه آهنگُ با بغض گوش میده .. مثلِ وقتی که اسم یه مغازه یا یه کوچه ای رو با حسرت نگاه میکنه .. یا وقتایی که وسطِ قدم زدن چشاشو میبنده و عطری که هوا رو پر کرده رو با همه ی وجودش نفس میکشه ! من اگه یه مرد بودم طاقت دیدنِ این همه احساس به گذشته ی یه دختر رو نداشتم ! طاقت نداشتم ... برای همینه که میگم شروع به دوست داشتن یه دختر میکردم وقتی سنش کم بود ، اولین عشقِ یه دختر بودن بهترین اتفاقِ دنیاس ! معنی هیچ وقت فراموش نشدنو میده .. من اگه یه مرد بودم همه ی زندگیمو میدادم که عشق اول یه دختر باشم ، وقتی هنوز بشر به معجون جاودانگی نرسیده ، این بهترین راهه ! قلبِ یه دختر امن ترین جا واسه ی تا ابد نفس کشیدنه .. ((: !
06-10-2020، 0:10
اگه هیچکس تورو اونجوری که هستی نمیبینه تقصیر تو نیست آدما به وسعت قلبشون نگاه میکنن میشنون و لبخند میزنن،هروقت رنجیدی یه نگاه به قلب آدمای دور و برت بنداز و بعد عبور کن..
هیچ اما و اگری در کار نیست آدمای بزرگ رو باید از قلبهای بزرگشون شناخت ..
06-10-2020، 1:16
از کنایه ها نرنج
این مردم کارشان نیش زدن است ! عمریست به هوای بارانی می گویند : خراب ....
06-10-2020، 19:43
ڪاش یڪے بود ڪہ توے ڪوچہ ها داد مے زد
خاطره خُشڪیہ خاطره خُشڪیہ اونوقتـ ـ ـ ـ همہ ے خاطراتمو میریختم تو ڪیسہ و میــ ــدادم بہش و میرفتـ ـ ـ رَد ڪارش! +آلــ ـــزایمر گاهے درد نیستـ ـ ـ درمــ ـــاטּ استـ ـ ـ!
06-10-2020، 20:20
نشسته بود روی زمین و داشت یه تیكه هایی رو از روی زمین جمع می كرد.
بهش گفتم: كمك نمی خوای؟ گفت:نه. گفتم: خسته می شی بذارخوب كمكت كنم دیگه. گفت: نه خودم جمع می كنم. گفتم:حالا تیكه ها چی هست؟بد جوری شكسته معلوم نیست چیه؟ نگاه معنی داری كرد و گفت:قلبم. این تیكه های قلب منه كه شكسته. خودم باید جمعش كنم بعدش گفت : می دونی چیه رفیق؟آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستن. وقتی می خوای یه دل پاك و بی ریا رو به دستشون بسپری هنوز تو دستشون نگرفته میندازنش زمین و می شكوننش...... میخوام تیكه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصلیش اون دل داری خوب بلده آخه می دونی اون خودش گفته كه قلبهای شكسته رو خیلی دوست داره تیكه های شكسته ی قلبش رو جمع كرد و یواش یواش ازم دور شد. و من توی این فكر كه چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم ! دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو می سپردی دست هر كسی؟ انگاری فهمید تو دلم چی گفتم. بر گشت و گفت: دلم رو به دست هر كسی نسپردم اون برای من هر كسی نبود.(:
06-10-2020، 20:53
هـمـیـشـه ، پُــخــتـه تـــر نــمیـشی !
گـــاهــی ، میسـوزی و .. تــَه میگیـــری !
06-10-2020، 21:18
گفت زندگی مثِ نخ سوزن کردنه !
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی ، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی . اما هرچی پخته تر میشی ، هرچی بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی ، چجوری پینه بزنی ، چجوری زندگی کنی ، تازه اون وقت دیگه چشات سو ندارن ! گفتم خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه هم بلد باشی هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی ؟! گفت چرا میشه ، خوبم میشه . اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه .. گفتم چطور مگه ؟ گفت آخه مشکل اینجاست وقتی که هم بلدی بدوزی ، هم چشات سو داره ، تازه اون موقع میفهمی نه نخ داری ، نه سوزن .. ((:
06-10-2020، 22:15
گـــاهی بـاید به دور خـود یکــ دیــوار تنهــــایی کشید
نـه بـرای اینکـه دیگـــرانــ را از خـودتــ دور کنی بلکـه بـــرای اینکه ببینی بــرای چه کســـانی اهمیتــ داری کــه این دیوار را بشکنند . . .
07-10-2020، 0:05
بودی، شَهرُ چِراغونی میکردمْ (:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|